قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

تصویر کامل از ز ندگی یک کافر از ابتدای ورودش به عالم برزخ

یک تصویر کامل از ز ندگی یک کافر از ابتدای ورودش به عالم برزخ تا سقوط او در درکات دوزخ ارائه می شود باشد که با اطلاع از مضامین این اخبار ، خداوند توفیق ترک معاصی و انجام وظایف بندگی به ما عنایت فرماید . (ان شاء الله) . جابر جعفی از مولایمان امام محمد باقر (ع) چنین نقل می کند که فرمود : هنگامی که خداوند متعال قبض روح کافر را اراده می فرماید به ملک الموت می فرماید : ای ملک الموت تو و دستیارانت بسوی دشمنم بشتاب . زیرا من او را امتحان کردم و خوب هم امتحان کردم (جای هیچ عذر و بهانه ای برایش باقی نگذاشتم) . و او را به دارالسلام (بهشت) دعوت نمودم اما او امتناع کرد و بجای پذیرش به من دشنام داد و به من و نعمتهایم کفر ورزید . جانش را بستان و او را به رو در آتش بیفکن . حضرت در ادامه فرمود : ملک الموت با چهره ای کریه و ترسناک بر او وارد می شود ، در حالی که چشمانش مانند برق رباینده و صدایش مانند رعد رنگش مانند یک تکه شب ظلمانی ، نفسش مانند شعله آتش ، سرش در آسمان دنیا ، یک پایش در مشرق و پای دیگرش در مغرب ، قدمهایی که بر می دارد در هوا (بین زمین و آسمان) است .
 
همراه او سفودی است (یک تکه آهن داغ که گوشت بدن را می سوزاند) که شاخه های زیادی دارد . و پانصد فرشته دستیار او را همراهی نموده که در دست هر کدامشان تازیانه ای از جنس جهنم قرار دارد . این تازیانه ها شعله می کشند و این شعله از شعله های جهنم است و نیز همراه هر کدامشان روغنی سیاه رنگ و سنگی از سنگهای جهنم است . آن گاه فرشته ای از نگهبانان جهنم که نامش " سحقطائیل " است بر او داخل شده و یک نوشیدنی دوزخی بر او می نوشاند و با این آشامیدن همواره عطشناک می شود تا سر انجام در آتش داخل شود . هنگامی که (این کافر) بر ملک الموت نظر می افکند چشمش خیره می شود و عقل او طاری می گردد و می گوید : ای ملک الموت ، مرا برگردان (به دنیا) . ملک الموت می گوید : هرگز ، اینکه تو می گویی حرف است (اثری ندارد) . کافر می گوید : ای ملک الموت پس مال و اهل و فرزندان و اقوام و آنچه که در دنیا داشتم به کی بسپرم ؟ملک الموت پاسخ می دهد : به دیگران بسپار و داخل آتش شو . امام در ادامه فرمود : ملک الموت با سفودش چنان ضربه ای بر او وارد می کند که تمام عروق (رگها) و مفاصلش را به درد می آورد سپس با یک جذبه و کشش مخصوص روحش را از نوک قدمهایش بیرون می کشد و وقتی جان او به زانوهایش می رسد ، فرشته به دستیارانش دستور می دهد با تازیانه ها ضربه ای بر او وارد سازند . سپس تازیانه را از او بر می دارند و طعم تلخ سکرات و غمرات را قبل از خروج روح از بدنش به او می چشانند و این سکرات و غمرات بقدری سخت است که گویی هزار ضربه شمشیر دریافت می کند و اگر این بدبخت نیروی تمام جن و انس را هم داشته باشد هر رگ از رگهای بدنش از شدت درد به فغان می آید (و این قبض روح مثل این است که) سفودی (آهنی) با خارهای تیزش بر یک پارچه پشمی قرار گرفته و کلیه تار و پودش را با چرخاندن این سفود خاردار بیرون بکشند " لا حول و لا قوه الا بالله " .
این چنین است خارج کردن جان کافر از هر رگ و عضو و مفصل و مویش . هنگامی که جان به حلقومش می رسد فرشتگان به صورت و پشت گردنش می زنند و به او می گویند : " جانتان را خارج کنید امروز ، تا عذاب خوار کننده را بخاطر گفتار ناصوابتان درباره حق بچشید و این شما بودید که به آیات الهی اعتنا نکردید و کبر ورزیدید " . و این همان قول خدای تعالی است که فرمود : " روزی که فرشتگان را می بینند فرشتگان به آنها می گویند امروز هیچ خبر خوشی برای مجرمین نیست روز محرومیت است از نعمات الهی " پس می گویند : بهشت بر شما حرام است . امام در ادامه فرمود : ملک الموت روح او را بیرون می کشد و بین چیزی مانند پتک و سندان قرار می دهد و ناخنهایش را می کشد و آخرین عضوی که درهم شکسته می شود چشمان این بدبخت است . پس از خروج کامل روح از بدنش چنان بوی گند از این دوزخی ساطع می شود که تمام اهل آسمانها (ملکوتیان) متاذی می گردند و می گویند : لعنت خدا بر این روح بد بوی کافر باد که از دنیا خارج شد و (به ملکوت پیوست) ، پس خدا و تمامی لعنت کنندگان او را لعنت می کنند . و هنگامی که روحش بر آسمان دنیا می رسد درهای آسمان به رویش بسته می شود و این است قول خداوند در این مورد : " ابواب آسمان آن باز نمی شود و آنها داخل بهشت نمی گردند - اگر شتر توانست وارد سوراخ سوزن شود ، آنها هم خواهند توانست وارد بهشت شوند- و این چنین ما مجرمین را مجازات می کنیم " . خداوند به این بد بخت می فرماید : او را دو باره به زمین برگردانید ، (زیرا) او را از زمین خلق کردم و دو باره به زمین عودتش می دهم و بار دیگر از زمین خارجش می سازم . آن گاه که جسدش را در تابوت می نهند و حملش می کنند (در حقیقت) این شیاطین هستند که جسد مثالی او را حمل می کنند . آن گاه جسدش را کنار قبرش می گذارند هر قطعه خاکی که در آنجا هست به زبان ملکوت می گوید : خدایا او را درون من مگذار ، تا اینکه در گودالی که خداوند مقدر فرموده است نهاده می شود . و هنگامی که در قبرش نهاده می شود ، زمین به او می گوید : خوش نیامدی ای دشمن خدا . به خدا قسم من همواره بر تو خشمگین بودم در حالی که تو بر سینه من بودی و امروز که درون من قرار گرفته ای بر تو خشمگین ترم . به عزت پروردگارم بد همسایه ای برای تو خواهم بود و حتما جایگاهت را تنگ و بسترت را وحشتناک و خوراکت را دگرگون خواهم کرد . زیرا من یا باغی از باغهای بهشت هستم و یا گودالی از گودالهای آتش (جهنم) .

آن گاه منکر و نکیر بر او نازل می گردند و این دو ، فرشتگانی هستند سیاه و چشم کبود در حالی که قبر را با نیش دیگ مسین (گداخته) ، کلامشان مانند رعد پر سر و صدا و چشمانشان مانند برق درخشنده است و این دو ملک او را می کشند و بر او تشر می زنند او را بهم می پیچید و به او می گویند : پروردگارت کیست ؟ دینت چیست ؟ پیامبرت کیست ؟ امامت کیست ؟ پاسخ می دهد : نمی دانم ، می گویند : در دنیا شک داشتی ، امروز هم شک داری ، نه دانستی و نه هدایت یافتی . حضرت در ادامه فرمود : آن دو ملک چنان ضربه ای بر او وارد می کنند که تمام موجودات مشرق و مغرب صدای این ضربه را می شنوند به جز جن و انس . از شدت این صدا ماهیان دریا به گل و وحوش به شکافها پناه می برند اما شما (آدمیان) نمی دانید . حضرت در ادامه فرمودند : سپس خداوند بر او دو مار بزرگ سیاه و کبود مسلط گردانیده که ماموریتشان تعذیب او است ، پنج ساعت در روز و شش ساعت در شب . زیرا او کارهای زشتش را از مردم پنهان می کرد (نفاق می ورزید) ولی از خدا نه . پس دوری (از رحمت خدا) باد بر قومی که ایمان نمی آورند . حضرت فرمود : سپس خداوند دو فرشته کر و کور را که همراهشان دو پتک آهنین است بر او مسلط می گرداند و آنها با پتکشان بر او ضربه وارد می کنند و خطایی نمی کنند و او هم فریاد سر می دهد ، اما آنها صدای ضجه او را تا روز قیامت نمی شنوند . آن گاه که قیامت با صیحه اش فرا می رسد قبرش از آتش شعله ور می شود و می گوید : وای بر من آن گاه که قبرم از آتش شعله ور گردید . پس منادی ای ندا می دهد : هانوای بر تو باد زیرا که خواری و خذلان تو فرا رسیده است . از آتش قبر (برزخ) برخیز و بسوی آتش برو که تا ابد خاموشی برایش نیست . پس از بر خارج می شود در حالی که رویش سیاه و چشمانش از شدت ترس و وحشت کبود است . دماغش (از وحشت) کشیده ، احوالش تیره و ظلمانی ، سر بزیر افکنده ، نگاهش دزدیده است و در این حال ، عمل ناپاکش سر می رسد و به او خطاب می کند : به خدا سوگند من از تو چیزی جز کندی در اطاعت خداوند و شتاب در معصیت او ندیدم . تو در دنیا بر من سوار بودی (هر چه دلت می خواست می کردی) و من امروز اراده کردم که متقابلا سوار تو شوم و ترا به آتش راهنمایی می کنم .

امام باقر (ع) در ادامه حدیث فرمودند : آن گاه (آن عمل) بر دوش آن شقی سوار می شود تا او را به قعر جهنم می رساند وقتی فرشتگان (دوزخ) را می بیند که برای او زنجیر و غل ها را آماده نموده و از شدت غیظ و غضب لبها را محکم بر هم نهاده اند ، می گوید : " وای بر من ، ای کاش نامه عملم را دریافت نمی کردم " از جانب خداوند جلیل ندا می رسد که : او را به آتش ببرید . زمینی که در زیر قدم اوست تبدیل به آتش می شود و خورشیدی که بالای سر اوست آتش می شود . آتش می آید و دور گردنش حلقه می زند ، بیچاره ، فریاد می زند و گریه طولانی سر می دهد و می گوید : " وای بر من از این عقوبت " . پس آتش با او به سخن بر می خیزد و می گوید : خداوند قدمهای تو را از رسیدن به رحمتش دور بگرداند همانطور که آن قدمها در دنیا برای طاعت خداوند برداشته نشد . امام در ادامه فرمودند : سپس نامه عملش از پشت سر او به دست چپش داده می شود ، آن گاه فرشته ای می آید و سینه او را به پشتش بر می گرداند (پشت و رویش می کند) . و دست چپش را به پشتش گره می زند . آن گاه به او گفته می شود : بخوان نامه عملت را . پس می گوید : ای ملکچطور بخوانم در حالی که جهنم را پیش رویم می بینم . پس خداوند امر می کند بکوبید گردنش را و بشکنید کمرش را و موی پیشانیش را به قدمهایش محکم ببندید . سپس می فرماید : " خذوه ، فغلوه " بگیریدش و زنجیرش کنید . برای بزرگداشت امر الهی هفتاد هزار فرشته خشن و شدیدالعمل دست بکار می شوند عده ای موی صورتش را می کنند و عده ای استخوانهایش را خرد می کنند . آن شقی می گوید : آیا به من رحم نمی کنید ؟ آنها می گویند : ای بد بخت ما چطور بر تو رحم کنیم در حالی که خدای ارحم الراحمین به تو رحم نمی کندآیا این شکنجه ها تو را اذیت می کند ؟ می گوید : آری ، شدیدا . می گویند : ای بدبخت چگونه خواهد بود حال تو اگر تو را در آتش بیفکنیم . (امام می فرماید) : فرشته سینه او را درهم کوبیده و او را در گودال دوزخ - که سقوطش هفتاد هزار سال طول می کشد - می افکند . امام (ع) در توصیف جهنم و جهنمیان چنین می فرمایند : جهنمیان (وقتی مناظر هولناک جهنم را می بینند) می گویند : " وای بر ما ، ای کاش از خداوند و رسولش اطاعت می کردیم ، (آن جهنمی بدبخت) با دو چیز هم نشین می شود ، سنگی در طرف راستش و شیطانی در طرف چپش .

جنس این سنگ از گوگرد (کبریت) آتشینی است که صورتش را شعله ور می سازد . خداوند برای عقوبت این شقی هفتاد تازیانه آفریده که طول آنها چهل ذراع به اندازه ذراع (بازوی) فرشته نگهبان عذاب دهنده اوست . تازیانه ها (که در فواصل منظمی کنار هم چیده شده اند) ، فاصله شان نسبت بهم چهل ذراع است که در این فاصله ها مارها و عقربها و رتیلهای آتشین قرار دارند که بزرگی سر هر کدام از این جانوران به اندازه یک کوه عظیم است و اندازه هر ران (یا بازوی) این جانور به اندازه کوه " ورقان " - کوهی در مدینه - است . لبهای این جانوران از لبهای فیل طولانی تر است . و بطرز عجیبی آنها را می کشد . دو گوش این جانور بسیار گزنده است که بین آنها (دو گوش) سراپرده های بلندی از آتش شعله می کشد . آتش از مقعد این جانور سر می زند و بر دهان آن شقی وارد می شود . این بدبخت به درکه ای از درکات (مراتبی از مراتب) عذاب نمی رسد مگر اینکه هفتاد زنجیر عوض می کند و به زنجیرهایی بسته می شود که هفتاد ذراع طول دارد و در فاصله هر ذرع حلقه هایی است به شماره قطره های اقیانوس ها و باران که اگر هر کدام از این حلقه ها بر کوههای زمین نهاده شود آن را ذوب می کند . امام (ع) در ادامه فرمودند : بر این بدبخت هفتاد پیراهن از جنس قطران (قیر آتشین) می پوشانند و صورتش نیز از آتش پوشیده می شود (از جمله چیزهای دیگری که بر او پوشانیده می شود) ، کلاهی است آتشین و هیچ جای جسمش باقی نمی ماند مگر اینکه لباس و زینتی از آتش نهاده باشند . بر دو پایش حلقه هایی است از آتش و بر سرش (بر روی کلاهش) تاجی است از آتش که شصت ذراع است . بر سر این مسکین بدبخت سیصد و شصت سوراخ تعبیه شده که از هر کدامشان دود بلند می شود . مغز این بیچاره در داخل کاسه سرش می جوشد تا اینکه بر دو کتفش جاری شود و از این مغز مذاب سیصد و شصت نهر چرک و خون جاری می شود . منزلی که او در آن زندگی می کند بقدری تنگ است که در مقایسه مانند تنگی نیزه دان برای نیزه . (جهنمیان) از شدت تنگی منازلشان و بوهای کثیف و بد بو و شدت سیاهی و صدای زفیر و شهیق (نعره های) آتش و خشم آن ، صورتهایشان سیاه می شود . از این منازل چنگالهای سنور و عقابهای شکاری می روید و گوشت او را می خورند و استخوانهایش را تکه تکه می کنند ّ خونش را می آشامند .

و غیر از این برای این جانوران غذا و شرابی نیست . آن گاه بوسیله فرشته نگهبان بر سینه اش با یک ضربه محکم کوبیده می شود و با سر او روانه " حطمه " (قعر دوزخ) می کنند و این سقوط هفتاد هزار سال (به سالهای دنیا) طول می کشد . و هنگامی که در قعر دوزخ قرار می گیرد ، بدنش زیر ضربات کوبنده قرار می گیرد و شیطانی که قرین و هم نشین اوست او را با زنجیر می کشد . این شقی هر وقت سرش را بلند کرده و بر چهره بد منظره شیطان مصاحبش می نگرد رویش را درهم می کشد . امام در ادامه فرمود : این شقی می گوید : ای کاش بین من و تو فاصله مشرق و مغرب بود و براستی که بد هم نشینی هستی . وای بر تو ، چرا مرا اغوا نمودی (حد اقل) مقداری از عذاب مرا تو بدوش بکش . شیطان می گوید : ای بد بخت چطور من عذاب تو را بدوش بکشم در حالی که هم من و هم تو امروز در عذاب مشترکیم ، آن گاه ضربه ای بر سرش وارد می شود که هفتاد هزار سال بطول می انجامد تا به چشمه ای که نامش " آنیه " است سقوط نماید . و این همان است که خدای تعالی فرمود : " تسقی من عین آنیه " . آنیه ، چشمه ای است که حرارت و جوشش آن به نهایت می رسد (بی نهایت است) و از وقتی که خداوند جهنم را خلق فرموده است تمام وادی های جهنم می خوابند (در حال حاضر خاموشند) اما این چشمه از شدت حرارت نخوابیده و فروزان است . ملائکه می گویند : ای گروه اشقیا نزدیک شوید و از این چشمه بنوشید . وقتی آنها (جهنمیان) اعراض می کنند فرشتگان دوزخ با گرزهایشان آنها را می زنند و به آنها گفته می شود : " ذوقوا عذاب الحریق ... بچشید عذاب آتش را ، این عذاب به ازای اعمالی است که پیش فرستادید و (می دانید) که خداوند هرگز نسبت به بندگانش ستم روا نمی دارد . " . امام باقر در ادامه حدیث فرمودند : آن گاه طامه ای آهنین که در آن شربتی از چشمه " آنیه " قرار دارد نزد آنها می آورند و هنگامی که طامه را به آنها نزدیک می سازند لبهایشان از شدت حرارت این کاسه درهم کشیده شده و گوشت صورتشان تکه تکه می شود و هنگامی که از آن می آشامند و این شراب در داخل شکمشان قرار می گیرد آنچه که داخل شکمشان وجود دارد و تمام پوست بدنشان گداخته می گردد .

سپس ضربه ای عجیب بر سرش نواخته شده که موجب سقوطی این شقی به جایی به نام " سعیر " می گردد و این سقوط نیز هفتاد هزار سال طول می کشد . وقتی در این جایگاه (سعیر) قرار می گیرد صورتشان از شدت سوزش آتش بر افروخته می شود و در این موقع چشمهایشان از شدت حرارت آتش بسته می شود . سپس ضربه ای بر سرش نواخته می شود و هفتاد هزار سال طول می کشد تا در کنار درخت " زقوم " انداخته شود ، درختی که از وسط جهنم می روید و شکوفه های این درخت مانند سرهای شیاطین است . بر این درخت هفتاد هزار شاخه آتشین روئیده ، در هر شاخه هفتاد هزار میوه آتشین است ، هر میوه از لحاظ زشتی و بد بویی مانند سر شیطان است که بر صخره در گل فرو رفته ای چسبیده است گویی آئینه ای است روشن . بین صخره و درخت هفتاد هزار سال فاصله است . شاخه های این درخت (زقوم) از آتش آبیاری می شود ، میوه هایش آتشین ، فروع و شاخه هایش آتشین است . پس به او گفته می شود : ای بد بخت ، بالا بیا . پس هنگامی که بالا می آید فرو می غلطد و هنگامی که فرو می غلطد بالا می آید . و همواره در چنین عذابی بمدت هفتاد هزار سال بسر می برد و هنگامی که از میوه این درخت می خورد طعم آن را تلخ تر از " صبر " (میوه ای تلخ) و بد بوتر از لاشه مردار و سخت تر از آهن می یابد و هنگامی که این میوه در داخل شکمش قرار می گیرد به جوشش در می آید مانند جوشش آب داغ و بیاد غذاهای پاک و پاکیزه ای می افتد که در دار دنیا می خورد و در همین حال است که فرشتگان آنها را با خود می کشند و در اعماق تاریکی های متراکم می افکنند . هنگامی که در آتش مستقر شدند صدایی مانند صدای ماهی که در ماهی تابه بریان و سرخ می شود ، یا مانند صدای شاخه نیشکر از او شنیده می شود ، سپس از کنار درخت زقوم در دره ای مذاب زرد رنگ آتشین ، بلکه سوزانتر از آتش افکنده می شود این دره با وجود این دوزخیان به جوشیدن می آید و آنها را به سواحلش پرتاب می نماید (آری) این دره سواحلی دارد مانند سواحل دریاهای شما . بر این بد بخت ها حشرات آتشین و مارها و عقرب ها که اندازه شان مانند قاطران سیاه است حمله ور می شوند ، هر عقربی شصت فقره (مهره) دارد که در هر فقره ای غده ای از سم قرار دارد ، و مارهای بزرگ سیاه رنگ و کبود رنگ . که به هر کدام از این دوزخیان هفتاد هزار مار سیاه ّ هفتاد هزار عقرب تعلق دارد .

آن گاه به آتش افکنده می شود که مدت سقوطش هفتاد هزار سال است که این آتش او را نمی سوزاند بلکه به سم عقرب ها و مارها اکتفا می شود . آن گاه بر هر شاخه ای از شاخه های زقوم هفتاد هزار مرد (دوزخی) آویزان می شود . بی آنکه شاخه خم شود یا بشکند ، پس آتش از پشتشان داخل می شود و این آتش بر دلها سر می زند به گونه ای که لبها را به هم جفت می کند و موجب پرواز پرندگان بهشتی و پختگی پوستها و ذوب چربیها و خشم خداوند حی و قیوم می گردد . و می گوید : ای مالک (دوزخ) به آنها بگو ، بچشید و من جز عذاب و شکنجه بر شما نمی افزایم . ای مالک ، آتش را بیفروز ، بیفروز محققا غضب من بر کسی که مرا در عرشم دشنام داده و حق مرا خوار نموده شدت یافته است ، و منم ملک جبار . پس مالک ندا می دهد : ای اهل گمراهی و کبر ، ای ثروتمندان دار دنیا چگونه می یابید ملاقات جهنم (سقر) را . امام فرمود : آن دوزخیان می گویند : دلهایمان پخت ، گوشتهایمان خرد شد ، استخوانهایمان درهم کوبیده شد ، پس هیچ دادرسی و یاوری بر ایمان نیست . مالک می گوید : قسم به عزت پروردگارم که عذاب شما را زیاد می گردانم . پس می گویند : همانا اگر پروردگار ، ما را عذاب نماید هیچ ظلمی بر ما نکرده (زیرا این ما بودیم که برای خودمان این بلاها را فراهم کردیم) . مالک می گوید : (خدایا) اینان بر گناهانشان اعتراف کردند پس دوری از رحمت خداوند باد بر یاران آتش . آن گاه خداوند جبار غضب می فرماید و می گوید : ای مالک ، بیفروز ، بیفروز ، پس مالک بر آنها ابری سیاه پدید می آورد و تمام اهل آتش را در زیر سایه آن قرار می دهد . آن گاه به گونه ای که اولین و آخرین و بالاترین و پایین ترین آنها بشنوند ندا می دهد و می گوید : چه می خواهید آیا از این ابر برایتان ببارانم ، پس می گویند : آب خنکوا عطشاچقدر تشنگی ما به طول انجامید . پس مالک از آن ابر سنگ و قلاب و چرک و خون و گرمهای آتشین فرو می بارد و صورتهایشان و پهلوهایشان از شدت حرارت می پزد و چشمانشان نابینا و استخوانهایشان کوبیده می شود .

و در این احوال ، فریاد می زنند : ای کاش مرگ ما را می گرفت (و فانی می شدیم) آن گاه استخوانهای خالی از گوشت باقی می ماند خداوند غضب می کند و می فرماید : ای مالک آنها را مانند هیزمهای آتش در داخل آتش بیفکن . آن گاه امواج آتش ارواح آنها را به مدت هفتاد فصل پائیز (واحد زمان در عرب) با خود می برد آن گاه درهای جهنم یکی پس از دیگری بر او بسته می شود ، - فاصله هر در نسبت به هم پانصد سال است - آن گاه هر نفر از این دوزخیان در تابوتی آهنین از جنس آتش نهاده می شود به گونه ای که کلامش هرگز شنیده نمی شود جز اینکه آن بیچارگان صدای شهیق آتش را که نظیر نعره قاطران و نهیق آتش را که نظیر نعره خران و صدای عوعو سگان است می شنوند . لالند و کرند و کورند و هیچ سخنی نمی گویند جز ناله . درهای تابوتها بر آنها بسته می شود و سیخهای تابوت نیز بر آنها محکم می شود ، نه شادمانی هرگز بر آنها وارد می شود و نه غم و اندوه از آن خارج می گردد . دیواره ها و سقفهای این تابوت بر آنها پوشیده و هیچ فرشته ای شفیع آنها نمی گردد و هیچ کس تا ابد از او یادی نمی کند " .

خدایا ، تو را به کرم و لطف عمیمت و مقام والای پاکان درگاهت یعنی محمد و آل محمد (ص) سوگندت می دهیم که ما را مشمول رحمت واسعه خودت قرار دهی .

گردآور: قفسه
منبع: فصل هفتم از کتاب تصویری از بهشت و جهنم

مطالب مرتبط
نظرات 9 + ارسال نظر
تقی شنبه 22 بهمن 1401 ساعت 20:16

چرا باکذب ودروغ وخرافات سعی دارید مردم رو بترسونید درحالی که خدا الرحم الراحمینه

علی عمر دوشنبه 29 مهر 1398 ساعت 22:46

خیلی عالی اون هایی هم ک میگن دروغه ی روز ب چشمای خودتون میبینین اون روز هم دیر نیست خدایا مارو ببخش ب بزرگی خودت

Sam یکشنبه 25 فروردین 1398 ساعت 19:11

اگع این خداس؟

اگع این عدالت خداس من یک کافر به تمام معنام

من مغزم خوشبختانه سالمه
وای بحال اون بیچاره هاییکه اینارو باور میکنن
اینا سراسر دروغه و ساخته ذهن مسموم تو یا همون عمام باقرته
کدوم الاغی این چرت و پرتا رو باور میکنه
تو و الله ات و همون فرشته ها و بقیه بهتره ب ی تیمارستان مراجعه کنین


میدونم ک حرفام روی ذهن تو و بقیه مذهبیای بدبخ تعثیری ندارع
ولی باور کن اگع خدا اینه من بنده شیطانم

عاجزانه التماس تفکر

مرتضی شنبه 19 خرداد 1397 ساعت 16:01 http://god-mn.blogfa.com

خدا شمارا خیر دهد

شهریار جمعه 24 آذر 1396 ساعت 21:18

به زودی ای نویسنده هم شفا میگیره نگران نباشید
روانی

روانی یاب پنج‌شنبه 23 شهریور 1396 ساعت 00:33

امیدوارم تو اون افرادی که این ترهات رو ساختن هر چه سریعتر یا شفا پیدا کنین یا منقرض شین ... شفای عاجل

ز سه‌شنبه 25 اسفند 1394 ساعت 10:07

همین که سرطان بگیری بیفتی زیر دست دکترا از این که گفتی بدتره احتیاجی به زحمت عزراییل نیست

پریا دوشنبه 20 بهمن 1393 ساعت 11:49

خیلی ناراحت شدم...درسته که خیلی از این نوشته ها از مغز ما خارجه و ما ممکنه با فکر کردن زیاد به پوچی برسیم...یا هرچی...
اما من واقعا ناراحت میشم که میبینم من یا عزیزترین آدمای زندگیم قراره انقدر زجر بکشیم و حتی خدا هم به دادمون نرسه...شاید خدا دلش به رحم بیاد
شاید اونقدرام که میگن ترسناک نیست...
کاش همه آدما برن بهشت

محمد سه‌شنبه 4 شهریور 1393 ساعت 23:32

ایول دلم خنک شد.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد