قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

داستان زیبا

جرج جرداق (نویسنده ی مسیحی) حکایتی نقل می کند و می گوید: هنگامی که این حکایت را می نوشتم از شوق علی و محبت وی به کودکان و بی سرپرستان ،اشکم بر روی کاغذ می ریخت و نوشته ام را خیس می کرد و آن حکایت این است که:
علی علیه السلام شبی برای خانواده ی بی سر پرستی انبانی از غذا برد ولی دید کودک یتیم نا آرام است ،از علت گریه اس پرسید گفت: بچه ها در کوچه به من می گویند تو در نداری.
امام فرمود:به آنها بگو: «امیرالمومنین خلیفه ی مسلمین پدر من است».بچه آرام نگرفت و گفت: بچه ها در کوچه اسب چوبین دارند و من ندارم ،علی علیه السلام چوبی فراهم کرد و به وی داد شاید خوشحال شده،آرام گیرد اما کودک یتیم که از فراق پدر و نوازش های پدرانه توان خویش را از دست داده بود و یاد سیمای پدر وی را بی تاب کرده بود و پی در پی بهانه می گرفت ،می گفت:من اسبی را می خواهم که بر او سوار شوم و مرا حرکت دهد و راه ببرد.امام و رهبر مسلمانان در دل شب کودک یتیم را بر پشت خود سوار کرد و آن قدر به شکل اسب گرداند تا کودک در پشتش به خواب رفت و او را با دلی شاد به بستر نهاد

مقام و مقبره حضرت رقیه علیهاالسلام

مقام و مقبره حضرت رقیه علیهاالسلامیکى از زیارتگاههایى که پس از مقبره حضرت زینب کبرى علیهاالسلام
مورد توجه مذاهب اسلامى و بویژه شیعه مى باشد، مقبره و حرم رقیه علیهاالسلام ، دختر معصوم و کودک خردسال امام حسین علیه السلام است .

آن معصومه را کنار آن مکان که مقبره اى عمومى به نام مقبره باب الفرادیس بود به خاک سپردند. این مقبره در شمال غربى محله قدیمى دمشق و کنار باب الفرادیس قرار داشت . در ابتدا سلاطین ایوبى بر قبر او مقبره اى کوچک ولى زیبا ساختند؛ سنگ قبرى که بر وى نهاده شد از سنگ موزائیک تزئین شده و بوسیله عاج و مرمر بود که اطراف آن را ضریح زیبایى احاطه کرده بود و بر فراز آن نیز گنبد و عمارتى بنا شد. مکان یاد شده که از همان ابتدا بصورت

مسجد و مقبره بود، در سال 1125 هجرى مورد بازسازى قرار گرفت و در سال 1323 هجرى نیز بوسیله میرزا على اصغر خان امین السلطان صدراعظم مظفر الدین شاه دوباره ترمیم شد. در آن زمان سه کتیبه سنگى در داخل حرم در سمت محراب شبستان آن دیده مى شد. در کتیبه اول چند حدیث در فضایل اهل بیت و نام میرزابابا مستوفى گیلانى بعنوان تعمیرکننده بقعه مقام رقیه به تاریخ 1125 هجرى دیده مى شد. در کتیبه دوم به مکان دفن ملک کامل ناصرالدین که در سال 880 هجرى در این مکان مدفون شده بود اشاره و بر کتیبه سوم نیز چند بیت شعر نوشته شده بود.

یک ازدواج عجیب

ابوحمزه ثمالى مى گوید: در خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم که خادم حضرت آمد و براى مردى اجازه ورود خواست ، و امام نیز اجازه داد وارد شود. مرد تازه وارد سلام کرد و حضرت جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزدیک خود جاى داد و از حالش جویا شد. مرد تازه وارد گفت : فدایت شوم ، من دختر فلانى را خواستگارى نموده ام ولى او به علت چهره زشت من و فقر و غربتم ، دست رد به سینه ام زده و مرا شایسته دامادى خود نمى داند، به طورى یاءس از زندگى و غصه و اندوه قلبم را فشرده است که مرگ خود را از خداوند خواسته ام .
حضرت فرمود: خودت به عنوان فرستاده من مى روى نزد او و مى گویى : محمد بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب علیه السلام مى گوید: دخترت را به منجح بن رباح تزویج کن و جواب رد به او مده !
منجح یعنى همان مرد شادمان شد و با شتاب به عنوان فرستاده حضرت امام باقر علیه السلام براى خواستگارى مجدد روانه خانه پدر دختر گشت ...
بعد از رفتن او امام محمد باقر علیه السلام رو کرد به حضار و فرمود: مردى از اهل یمامه  به نام جویبر به منظور جستجوى آئین اسلام به حضور پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم شتافت و با اشتیاق اسلام آورد و دیرى نپائید که از خوبان اصحاب پیغمبر به شمار آمد.
جویبر مردى سیاه پوست و فقیر بود، قامتى کوتاه و چهره اى زشت داشت . پیغمبر به ملاحظه اینکه وى مردى غریب و برهنه بود، او را مورد تفقد قرار داد و فرمود دو پیراهن به طرز پوشش آن روز به وى بپوشانند و روزانه یک من خوراک برایش مقرر دارند؛ و در مسجد سکونت کند، ولى شبها را بیدار بماند.

ادامه مطلب ...

یک ازدواج عجیب

ابوحمزه ثمالى مى گوید: در خدمت امام باقر علیه السلام نشسته بودم که خادم حضرت آمد و براى مردى اجازه ورود خواست ، و امام نیز اجازه داد وارد شود. مرد تازه وارد سلام کرد و حضرت جواب داد و خوش آمد گفت و او را نزدیک خود جاى داد و از حالش جویا شد. مرد تازه وارد گفت : فدایت شوم ، من دختر فلانى را خواستگارى نموده ام ولى او به علت چهره زشت من و فقر و غربتم ، دست رد به سینه ام زده و مرا شایسته دامادى خود نمى داند، به طورى یاءس از زندگى و غصه و اندوه قلبم را فشرده است که مرگ خود را از خداوند خواسته ام .
حضرت فرمود: خودت به عنوان فرستاده من مى روى نزد او و مى گویى : محمد بن على بن الحسین بن على بن ابیطالب علیه السلام مى گوید: دخترت را به منجح بن رباح تزویج کن و جواب رد به او مده !
منجح یعنى همان مرد شادمان شد و با شتاب به عنوان فرستاده حضرت امام باقر علیه السلام براى خواستگارى مجدد روانه خانه پدر دختر گشت ...
بعد از رفتن او امام محمد باقر علیه السلام رو کرد به حضار و فرمود: مردى از اهل یمامه  به نام جویبر به منظور جستجوى آئین اسلام به حضور پیغمبر صلى الله علیه و آله وسلم شتافت و با اشتیاق اسلام آورد و دیرى نپائید که از خوبان اصحاب پیغمبر به شمار آمد.
جویبر مردى سیاه پوست و فقیر بود، قامتى کوتاه و چهره اى زشت داشت . پیغمبر به ملاحظه اینکه وى مردى غریب و برهنه بود، او را مورد تفقد قرار داد و فرمود دو پیراهن به طرز پوشش آن روز به وى بپوشانند و روزانه یک من خوراک برایش مقرر دارند؛ و در مسجد سکونت کند، ولى شبها را بیدار بماند.

ادامه مطلب ...

شفای زنی که خلخال خود را خورده بود

شفای زنی که خلخال خود را خورده بودزن و شوهر جوانى در کربلا با هم زندگى مى کردند. یک شب شوهر آن زن متوجّه شد که خلخال هاى زنش به پاى او نیست ، خیلى ناراحت شد و با حال عصبانیّت او را تهدید به قتل کرد.
زن از ترس شوهرش به حرم مطهر حضرت ابوالفضل (ع ) پناهنده شد و در آنجا ماند، آخر شب خدام آمدند و گفتند: ما مى خواهیم اینجا را جارو کنیم ، از اینجا برو.
زن گفت : بیرون نمى روم ، گفتند: ما نزد شوهرت مى آییم و از تو شفاعت مى کنیم ، گفت : محال است از اینجا بیرون بروم ، و هایهاى مى گریست . در این اثناء دیدند گاوى خود را به صحن مطهر رسانید و در آنجا استفراغ کرد و خلخال هاى آن زن را که صبح با علفهاى باغچه شان خورده بود بیرون آورد.


عباس که در عشق دلى یکدله داشت / در دشت جهاد پر قافله داشت / یکروز پس از برادر آمد بجهان / یعنى ز حسین یک قدم فاصله داشت / مردم که به عشق ، جان فشانند ترا / بر مردمک دیده نشانند ترا  / خورشید تمام کربلاها عباس در پیش حسین ماه خوانند ترا

گریه کنندگان در تاریخ

 گریه کنندگان در تاریخ پنج کس بسیار گریسته اند: آدم ،  یعقوب ، یوسف ، فاطمه زهرا و على بن حسین علیه السلام .
آدم براى بهشت به اندازه اى گریست که رد اشک بر گونه اش ‍ افتاد.
یعقوب به اندازه اى بر یوسف خود گریست که نور دیده اش را از دست داد. به او گفتند:
یعقوب ! تو همیشه به یاد یوسف هستى یا در این راه از گریه ، آب یا هلاک مى شوى . یوسف از دورى پدرش یعقوب آن قدر گریه کرد که زندانیان ناراحت شدند و به او گفتند:
یا شب گریه کن روز آرام باش ! یا روز گریه کن شب آرام باش ! با زندانیان به توافق رسید، در یکى از آنها گریه کند.
فاطمه زهرا آن قدر گریست ، اهل مدینه به تنگ آمدند و عرض کردند:
ما را از گریه ات به تنگ آوردى ، آن بانوى دو جهان روزها را از شهر مدینه بیرون مى رفت و در کنار قبرستان شهداء (احد) تا مى توانست مى گریست و سپس به خانه برمى گشت .
و على بن حسین (امام چهارم ) بیست تا چهل سال بر پدرش حسین گریه کرد. هر گاه خوراکى را جلویش مى گذاشتند گریه مى کرد.
غلامش عرض کرد:
سرور من ! مى ترسم شما خودت را از گریه هلاک کنى .
حضرت فرمود: من از غم غصه خود به خدا شکوه مى کنم ، من چیزى را مى دانم که شما نمى دانید من هرگاه قتلگاه فرزندان فاطمه را به یاد مى آورم گریه گلویم را مى فشارد.

شادى با دیدار فاطمه علیها السلام

هنگامى که این آیه قرآن بر پیامبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله نازل شد:
و إ نّ جهنّم لمَوْعِدُهُمْ اءجْمَعین ، لَها سَبْعَةُ اءبْوابٍ لِکُلِّ بابٍ مِنْهُمْ جُزْءٌ مَقْسُومٌ 
یعنى ؛ همانا جهنّم وعده گاه تمامى افراد مى باشد، که خداوند برایش هفت درب قرار داده و از هر درى افرادى وارد خواهند شد.
آن حضرت بسیار گریه و اصحاب آن حضرت نیز همه گریان شدند و کسى توان صحبت و سخن گفتن با حضرت را نداشت .
و چون هرگاه پیغمبر اسلام صلّلى اللّه علیه و آله دخترش حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را مى دید، شادمان و خوشحال مى گردید، به همین علّت سلمان به سوى منزل آن مخدّره آمد تا ایشان را نزد پدر بزرگوارش آورد و موجب شادى و آرامش رسول خدا گردد.
وقتى سلمان به منزل حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد شد، دید حضرت مشغول آسیاب نمودن مقدارى جو مى باشد و با خود این آیه قرآن را زمزمه مى نماید:
وَ م ا عِنْدَاللّهِ خَیْرٌ و اءبْقى یعنى ؛ آنچه نزد خداى متعال و خواست او است بهتر و با دوام مى باشد.
پس سلمان فارسى بر حضرت زهراء سلام کرد و بعد از آن ، جریان ناراحتى و گریه حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله را براى آن بزرگوار بیان نمود.
فاطمه زهراء سلام اللّه علیها با شنیدن این خبر از جاى خود برخاست و چادر خود را که حدود دوازده جاى آن پاره شده و درز گرفته بود بر سرافکند.
سلمان فارسى با دیدن چنین زندگى و لباسى به گریه افتاد و گفت : چقدر سخت و غیر قابل تحمّل است که دختران رؤ ساء و پادشاهان لباس هاى سُندس و ابریشم بپوشند، و در آن همه تجمّلات و آسایش باشند؛ ولى دختر محمّد، پیغمبر خدا صلّلى اللّه علیه و آله چادر پشمینِ وصله دار بپوشد و این همه سختى ها و مشقّت ها را تحمّل نماید.

ادامه مطلب ...

عروج ملکوتى یا پرواز نجات بخش

عروج ملکوتى یا پرواز نجاتبخشامام جعفر صادق صلوات اللّه علیه حکایت فرماید:
هنگامى که رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله رحلت نمود، دو چیز گرانبها را در بین امّت خود به عنوان امانت قرار داد، که یکى قرآن و دیگرى عترت و اهل بیتش علیهم السلام بود.
پس از آن به نقل از فاطمه زهراء علیها السلام حکایت فرماید:
چند روزى پس از رحلت پدرم رسول خدا صلوات اللّه علیه ، ایشان را در خواب دیدم و اظهار داشتم :
اى پدرجان ! تو رفتى و با رفتن تو ارتباط ما با عالم وحى قطع گردید؛ و هنوز سخنم پایان نیافته بود که در همین لحظات متوجّه شدم ، چندین نفر از فرشته هاى الهى نزد من آمدند و مرا به همراه خود بالا بردند.
وقتى وارد آسمان ها شدم ، ساختمان هاى با شکوه و باغات بسیار سبز و خرّم را دیدم و چون به یکى از آن قصرهاى بهشتى نزدیک شدم ، مشاهده کردم که چندین حوریه از آن بیرون آمدند و مى خندیدند و به یکدیگر بشارت مى دادند.
و من با دیدن چنان صحنه هاى سعادت بخش و دلنشین ، بسیار علاقه مند شدم که نزد آن ها بمانم و برنگردم ؛ لیکن در همین حالت از خواب بیدار شدم .
سپس حضرت صادق علیه السلام به نقل از امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام چنین فرمود:
ناگهان دیدم که فاطمه زهراء علیها السلام حیرت زده و پریشان از خواب بیدار شد و مرا صدا زد، جلو رفتم و جریان را جویا شدم ؟
و چون آن مخدّره مظلومه ، خواب خود را برایم بیان نمود، از من عهد و پیمان گرفت که چون رحلت نماید کسى در مراسم تشییع و تدفین وى شرکت نکند، مگر سه نفر از زنان به نام هاى :
امّ سلمه ، امّ اءیمن و فضّه .

ادامه مطلب ...

آیا امام حسن(ع) 50 بار زن گرفت و طلاق داد؟!

آیا امام حسن(ع) 50 بار زن گرفت و طلاق داد؟!نگاهی به مساله ازدواج‌ها و طلاق‌های امام حسن(ع) و روایت‌های دروغ شیعه و سنی؛ یکی از مسائلی که قرن‌ها برخی مورخان در کتاب‌های خود آورده‌اند، نسبت طلاق‌ها و ازدواج‌های زیاد به امام حسن مجتبی(ع) است. بسیای بدون توجه به صحت و سقم این موضوعات، مطالبی را نقل کرده‌اند که معاندان و معارضان با مکتب اسلام برای ضربه زدن به شخصیت اهل بیت، از این مطالب سوء‌استفاده کرده و آن بزرگوار را فردی شهوت ران و خوش‌گذران معرفی کرده‌اند.
در کتب شیعه و سنی روایت‌های متعددی وارد شده که با تعبیرهای گوناگون حکایت از آن دارد که امام مجتبی ـ علیه السّلام ـ "مطلاق" بوده یعنی زیاد طلاق می‌داده است؛ و امام علی ـ علیه السّلام ـ از این جهت از وی گلایه داشته است.
در این قسمت به کل روایت هایی که از منابع شیعه نقل شده است، اشاره می‌کنم:

1. عبدالله بن سنان از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل می‌کند: علی ـ علیه السّلام ـ بر فراز منبر فرمود: به فرزندم زن ندهید، همانا او زنان را زیاد طلاق می‌دهد؛ در آن هنگام مردی از طایفه "همدان" به پا خواست و گفت: به خدا سوگند به او زن می‌دهیم، چون او فرزند رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ و امیر مؤمنان ـ علیه السّلام ـ است، اگر خواست آنان را نگه دارد، و اگر خواست طلاق دهد. (کلینی، همان، ص 56)
2. یحیی بن ابی العلاء از امام صادق ـ علیه السّلام ـ نقل کرده است: حسن بن علی ـ علیهم السّلام ـ 50 زن را طلاق داد؛ و در ادامه مطالبی به مضمون روایت سابق آمده است.(کلینی، همان، ص 56.)

ادامه مطلب ...

علوم و قدرت امام حسین علیه السلام از نظر شیعه

علوم امام حسین علیه السلام از نظر شیعه 
طبق روایات اهل البیت علیهم السلام ، ائمه اطهار وارث علوم پیامبر اکرم مى باشند، و پیامبر اکرم نیز وارث علوم تمام انبیاء گذشته مى باشد.
به مقتضاى این روایات امام حسین علیه السلام وارث علوم تمام انبیاء و پیامبر اکرم ، و آگاه به تمامى حوادث گذشته و آینده مى باشد، او مى داند که در آسمانها و زمین و در بهشت و جهنم چیست ؟ عاقبت هر کسى و احوال مردم چگونه است ، او زبان هر جاندارى را مى داند و به لغت همه مردم آگاه است در نزد اوست هفتاد و دو حرف از هفتاد و سه حرف ، از اسم اعظم الهى ، عده اى از اصحاب امام صادق علیه السلام روایت کنند که حضرت فرمود: من مى دانم آنچه را که در آسمانها و در زمین موجود است ، من مى دانم آنچه در بهشت و جهنم است ، مى دانم آنچه شده و خواهد شد، سپس حضرت اندکى مکث فرمود و چون دید این سخن بر شنوندگان گران آمد فرمود: من اینها را از کتاب خداوند عزوجل مى دانم ، خداوند عزوجل مى فرماید: فیه تبیان کل شیى ء ، در قرآن بیان همه چیز است .


قدرت امام حسین علیه السلام از نظر شیعه 

اما قدرت حضرت اباعبدالله الحسین از جهت ولایت مطلقه ، همان قدرت عظیم الهى است که خداوند متعال به ائمه علیهم السلام عطا نموده است ، همان قدرتى که انبیاء عظام با آن معجزات را انجام مى داند، موسى ، عصا را اژدها مى کرد و دریا را مى شکافت ، عیسى مرده را زنده مى کرد و مجسمه را جان مى داد، همان قدرتى است که خداوند به امیرالمؤ منین داده بود و عجائب بى شمار از او سر مى برد.
راوى گوید: خدمت امام رضا علیه السلام بودم ، روى کاغذى این جمله را نوشتم : دنیا در نزد امام همانند نیمه گردوئى جلوه گرست ، (که امام به تمامى آن کاملا مسلط است ) این نوشته را به حضرت دادم و عرض کردم : فدایت شوم ، اصحاب ما روایتى را نقل کرده اند، من آن را انکار نکردم ولى مى خواهم از شما بشنوم ، حضرت به آن کاغذ نگاه نمود، سپس آنرا پیچید بگونه اى که گمان کرده (گفتن آن ) بر حضرت سخت آمد، سپس فرمود: آرى این حق است ، آن را به روى پوست منتقل کن .  (تا بماند و از بین نرود)
آرى چگونه چنین نباشد در حالى که در نزد آل محمد است هفتاد و دو حرف از اسم اعظم الهى ، حروفى که یک حرف آن ، آصف را قدرت داد تا تخت بلقیس را حاضر کند، و عیسى با آن همه معجزات فقط دو حرف نزد او بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: خداوند به عیسى دو حرف (از اسم اعظم داد) و با آن اقدام مى کرد، به موسى چهارحرف و به ابراهیم هشت حرف و به نوح پانزده حرف و به آدم بیست و پنج حرف داد، و براى محمد و آل محمد همه را جمع کرد، اسم اعظم هفتاد و سه حرف است که خداوند به محمد هفتاد و دو حرف را عطا فرمود و یکى را در حجاب قرار داد.