قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

ازدواج امام حسین علیه السلام

هنگامى که اسیران فارس را به مدینه آوردند، از یک سو عمر قصد داشت که زنان اسیر را بفروشد و مردان آنها را غلام عرب قرار دهد و از سوى دیگر این فکر را نیز در سر داشت که اسیران فارس ، افراد علیل و ضعیف و پیران عرب را در موقع طواف کعبه به دوش بگیرند و طواف دهند ولى على علیه السلام به او متذکر شدند که پیغمبر بزرگوار فرموده است :
- ((افراد شریف و بزرگوار هر ملتى را محترم بدارید، اگر چه با شما یک سو نباشند)). فارس (ایرانیها) مردمانى دانا و بزرگوارند، بنابراین سهم خود و سهم بنى هاشم را که از این اسیران داریم در راه خدا آزاد مى کنیم . سپس ‍ مهاجرین و انصار گفتند: اى برادر رسول خدا! ما نیز سهم خود را به تو بخشیدیم . على علیه السلام عرض کرد: پروردگارا! اینان سهم خود را بخشیدند و من هم قبول کردم و اسیران را آزاد کردم .
عمر گفت : على بن ابى طالب علیه السلام پیشى گرفت و تصمیمى که درباره مردم عجم داشتم در هم شکست .
بعضى از آن جمع هم بر آن شدند که با دختران پادشاهان که اسیر شده بودند. ازدواج نمایند. حضرت على علیه السلام در این رابطه به عمر فرمود:
- این دختران شاهان را در ازدواج آزاد بگذار و آنان را مجبور نکن .
یکى از بزرگان عرب به شهربانو دختر یزدگرد (پادشاه ایران ) اشاره کرد ولى او صورت خود را پوشاند و نپذیرفت .
به شهربانو گفتند: تو کدام یک از این خواستگاران را انتخاب مى کنى ؟ آیا راضى هستى ازدواج کنى ؟ آن بانو سکوت اختیار کرد. امیرالمؤ منین علیه السلام فرمود: او به ازدواج راضى است و بعدا همسر انتخاب خواهد کرد زیرا سکوت وى علامت رضایت اوست . وقتى که بار دیگر پیشنهاد کردند شهربانو گفت : اگر در ازدواج آزاد باشم ، غیر از حسین که چون نورى است پرتوافکن و مهتابى است درخشان ، کسى را انتخاب نمى کنم . حضرت على علیه السلام فرمود: تو چه کسى را براى انجام کارهایت به وکالت مى پذیرى ؟ شهربانو آن حضرت را وکیل قرار داد. امیرالمؤ منین علیه السلام به حذیفه یمانى دستور داد خطبه نکاح را بخواند. او نیز خطبه را خواند. بدین طریق شهربانو به ازدواج امام حسین درآمد و امام زین العابدین علیه السلام از این بانوى مکرمه متولد شد و نسل امام حسین علیه السلام بوسیله او ادامه یافت .

امام زمان (عج ) نورى بر دوش پدر

احمد بن اسحاق (وکیل امام حسن عسکرى در قم ) مى گوید:
محضر امام حسن عسکرى علیه السلام رسیدم و مى خواستم درباره جانشین آن حضرت سؤ ال کنم .
امام علیه السلام پیش از آن که من سؤال کنم ، فرمود:
اى احمد! خداوند متعال از لحظه اى که آدم را آفریده تا روز قیامت ، زمین را از حجت خود خالى نگذاشته و نخواهد گذاشت و به میمنت حجت الهى از اهل زمین گرفتاریها بر طرف مى شود، باران مى بارد و زمین برکاتش را خارج مى کند.
عرض کردم :
پسر پیامبر خدا! و جانشین پس از شما کیست ؟
حضرت با شتاب برخاست و به درون خانه رفت و بازگشت ، در حالى که پسر بچه سه ساله اى را که چهره اى همانند ماه شب چهارده داشت بر دوش ‍ گرفته بود.
آنگاه فرمود:
اى احمد بن اسحاق ! اگر نزد خداى متعال و حجتهاى او گرامى نبودى ، این پسرم را به تو نشان نمى دادم ، همین پسرم همنام رسول خدا و هم کینه اوست . او کسى است که زمین را پر از عدل و داد مى کند، همچنان که پر ظلم و جور شده باشد.
اى اسحاق ! مثل او در میان امت من ، مثل خضر و ذوالقرنین است . به خدا سوگند او غایب مى شود، که در زمان غیبت او کسى از هلاکت نجات نمى یابد مگر اینکه خداوند او را در عقیده به امامتش ثابت نگه دارد و موفق بدارد که براى ظهور او دعا کند.
عرض کردم :
سرور من ! آیا نشانه اى در این بچه هست که قلب من به امامت او اطمینان بیشترى پیدا کند و بدانم که او همان قائم بحق است ؟
در این وقت ناگاه آن پسر بچه به سخن آمد و با زبان فصیح عربى فرمود:
انا بقیة الله ...
من آخرین سفیر الهى در روى زمین و انتقام گیرنده از دشمنان خدا هستم . سپس فرمود:
اى احمد بن اسحاق ! اکنون که با چشم خود، حجت حق را دیدى ، در جستجوى نشانه دیگرى مباش !
احمد بن اسحق مى گوید:
شاد و خرم از محضر امام عسکرى علیه السلام اجازه گرفته ، بیرون آمدم . فرداى آن روز به خدمت امام عسکرى علیه السلام رسیدم ، عرض ‍ کردم :
اى پسر رسول خدا! از عنایتى که دیروز درباره من فرمودید (فرزند عزیزت با به من نشان دادید) بسیار شادمان شدم ، ولى نفرمودید علامتى از خضر و ذوالقرنین در اوست ، چه مى باشد؟
حضرت فرمود:
منظورم غیبت طولانى اوست ..

کیفر کمترین بى احترامى به پدر

یوسف علیه السلام پس از مشکلات زیاد فرمانرواى مصر شد. پدرش ‍ یعقوب سالها با رنج و مشقت ، دورى و فراق یوسف را تحمل کرده و توان جسمى را از دست داده بود. هنگامى که باخبر شد یوسف ، زمامدار کشور مصر است ، شاد و خرم با یک کاروان به سوى مصر حرکت کرد، یوسف نیز با شوکت و جلالى در حالى که سوار بر مرکب بود، به استقبال پدر از مصر بیرون آمد. همین که چشمش به پدر رنج کشیده افتاد، مى خواست پیاده شود، شکوه سلطنت سبب شد که به احترام پدر پیاده نشد و کمى بى احترامى در حق پدر کرد.
پس از پایان مراسم دیدار، جبرئیل از جانب خداوند نزد یوسف آمد و گفت :
یوسف ! چرا به احترام پدر پیاده نشدى ؟ اینک دستت را باز کن ! وقتى یوسف دستش را گشود ناگاه نورى از میان انگشتانش برخاست و به سوى آسمان رفت .
یوسف پرسید:
این چه نورى است که از دستم خارج گردید؟
جبرییل پاسخ داد:
این نور نبوت بود که از نسل تو، به خاطر کیفر پیاده نشدن براى پدر پیرت (یعقوب ) خارج گردید و دیگر از نسل تو پیغمبر نخواهد بود.

وصایاى حضرت زهراء (س)

حضرت زهراء مظلومه علیها السلام ، آن سرور زنان در آخرین لحظات عمر خود، به همسرش امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام خطاب کرد و چنین اظهار نمود:
یا علىّ! تو خود گواهى که در دوران زندگى از من دروغ و خیانتى سر نزده است ، در تمام مسائل و جریانات گوناگون زندگى ، من با تو مخالفتى نداشته ام ، بلکه همیشه در تمام لحظات سعى کرده ام که یار و یاور تو بوده باشم .
اکنون از تو مى خواهم ، چنانچه بعد از من خواستى همسرى برگزینى ، اءمامه دختر خواهرم را انتخاب نمائى ، که او براى فرزندانم چون مادرى دلسوز و مهربان است .
تابوتى برایم تهیّه کنید و جنازه ام را درون آن قرار دهید تا هنگام تشییع ، بدنم پنهان و پوشیده باشد و حجم بدنم مورد دید افراد و توجّه نامحرمان قرار نگیرد.
هنگامى که شب فرا رسید و افراد، در خانه هاى خود خوابیدند، جنازه ام را حمل و تشییع کنید، تا اشخاصى که بر من ظلم کردند و حقّ ما را غصب نمودند، در تشییع جنازه ام شرکت نکنند، چون که آنان دشمن من و دشمن رسول خدا هستند.
اجازه ندهید، آن هائى که بر ما ظلم کرده اند و کسانى که تابع ایشان شده اند بر جنازه من نماز بخوانند.
سپس افزود: اى پسر عمو! وقتى روح از بدنم خارج شد و خواستى مرا غسل دهى ، بدنم را برهنه منما، چون که من خود را شسته ام .
و مرا پس از غسل ، از باقیمانده حُنوط پدرم ، رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله ، حُنوط کن .
و خودت به همراه دیگر نزدیکان و یاران باوفا، نماز را بر جنازه ام اقامه کنید.
و آن گاه بدون آگاهى و اطّلاع دیگران ، مرا در محلّى مخفى ، دفن نمائید تا آن که محلّ دفنم نیز، از نامحرمان و غاصبان و ظالمان پنهان و مستور باشد.
و ضمن آن که هیچ یک از آن هائى که بر من و تو ظلم کردند نباید در مراسم دفن من شرکت کنند، محل قبرم نیز مخفى باشد

اهمیّت نماز، 15 ضرر و زیان در نماز

مرحوم سیّد بن طاووس در کتاب فلاح السّائل آورده است :
روزى حضرت صدّیقه کبرى ، فاطمه زهراء سلام اللّه علیها به محضر مبارک پدر بزرگوار خود، رسول گرامى اسلام صلّلى اللّه علیه و آله وارد شد؛ و اظهار داشت : اى پدر جان ! جزاى آن دسته از مردان و یا زنانى که نماز را سبک مى شمارند، چیست ؟
پیامبر خدا صلوات اللّه علیه فرمود: دخترم ، فاطمه جان ! هرکس نماز را سبک شمارد و به شرائط و دستورات آن بى اعتنائى نماید، خداوند او را به پانزده نوع عقاب ، مجازات مى گرداند:
شش نوع آن در دنیا، سه نوع آن موقع مرگ و جان دادن ، سه نوع در قبر و سه نوع دیگر در قیامت آن هنگامى که از قبر بر انگیخته شود خواهد بود.
امّا آن شش نوع عقابى که در دنیا خواهد دید:
1 برداشتن برکت و توفیق از عمرش ، که نتواند از آن بهره کافى و سودمندى برگیرد.
2 برداشتن برکت از درآمدهایش .
3 پاک شدن سیماى نیکوکاران از چهره اش .
4 سرگردان و دلسرد شدن در کارها و عباداتش .
5 دعاها و خواسته هایش مستجاب نخواهد شد.
6 آن که در دعاى مؤ منین سهیم نخواهد بود و دعاى خیر ایشان شاملش نمى شود.
و امّا آن عقاب هائى را که هنگام مرگ خواهد دید:
1 ذلیلانه خواهد مُرد.
2 گرسنه و تشنه جان مى دهد.
3 هیچ چیزى تشنگى و گرسنگى او را بر طرف نسازد.
و امّا آن عذاب هائى که در قبر دچارش مى شود:
1 خداوند متعال ملکى را ماءمور مى نماید تا مرتّب او را مورد شکنجه قرار دهد.
2 قبرش تنگ و تاریک و وحشتناک مى باشد.
و امّا آنچه در قیامت مبتلایش مى گردد:
1 خداوند ملکى را ماءمور مى نماید تا او را بر صورت ، روى زمین بکشاند و اهل محشر او را تماشا نمایند.
2 محاسبه و بررسى اعمالش سخت و دقیق خواهد بود.
3 و در نهایت این که مورد رحمت و محبّت خداوند قرار نمى گیرد و عذابى دردناک دچارش خواهد شد.

فاطمه ، یگانه بانوى عشق و پاکى

مرحوم قطب الدّین راوندى در کتاب خود آورده است :
سلمان فارسى گفت : روزى به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شدم ، آسیابى را جلوى آن حضرت دیدم که دستاس آن را با حالت خستگى و ضعف گرفته است و مى چرخاند و مقدارى جو، آرد مى نمود؛ و در گوشه اى از اتاق ، حسین علیه السلام را دیدم که از شدّت گرسنگى ناله مى کرد.
گفتم : اى دختر رسول اللّه ! چرا خود را در سختى و مشقّت قرار داده اى ، با این که فضّه پیش خدمت شما است ؟!
حضرت در جواب اظهار داشت : پدرم رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: کارهاى منزل یک روز بر عهده من و یک روز بر عهده فضّه باشد؛ و امروز نوبت من است .
گفتم : اجازه فرمائید که من کمک نمایم ، یا آسیاب را بچرخانم ، یا این که حسین علیه السلام را آرام کنم و دلداریش دهم ؟
حضرت فرمود: من نسبت به فرزندم ، حسین آشناتر هستم ؛ پس تو دستاس را بچرخان تا آرد تهیّه گردد.
بنابراین من مشغول چرخانیدن دستاس شدم و چون مقدارى از جوها را آرد کردم ، صداى اذان را بگوشم رسید؛ پس براى اقامه نماز به مسجد رفتم و نماز جماعت را به امامت حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله بجاآوردم .
و بعد از نماز، جریان حضرت فاطمه سلام اللّه علیها را براى امیرالمؤ منین ، علىّ علیه السلام تعریف کردم .
امام علىّ علیه السلام گریان شد و از مسجد بیرون رفت و پس از گذشت لحظاتى در حالى که تبسّم مى نمود، به مسجد بازگشت .
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله جریان را از علىّ علیه السلام جویا شد؟
و او اظهار داشت : چون بر فاطمه وارد شدم ، وى را دیدم بر قفا خوابیده و حسین نیز روى سینه اش در خواب بود و سنگ آسیاب بدون آن که در دست کسى باشد، مى چرخید!!
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: خداوند ملائکه اى را آفریده است تا در خدمت محمّد و اهل بیت او علیهم السلام باشند.
همچنین أ نَس بن مالک به نقل از بلال حبشى اذان گوى رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله حکایت کند:
روزى عبورم بر خانه حضرت زهراء سلام اللّه علیها افتاد، دیدم که آن مخدّره مشغول دستاس و چرخانیدن سنگ آسیاب براى تهیّه آرد مى باشد، در حالى که حسین علیه السلام در کنارش گریان بود.
عرض کردم : اى فاطمه ! کدام برایت بهتر است : یا من دستاس را به چرخانم یا حسین را نگهدارى نمایم تا آرام و ساکت شود.
حضرت زهراء سلام اللّه علیها فرمود: اى بلال ! من بهتر مى توانم فرزندم را آرام کنم ؛ پس من دستاس را گرفتم و مقدار آردى که حضرت مى خواست ، برایش تهیّه نمودم .
سپس حضور مبارک رسول اللّه صلّلى اللّه علیه و آله رسیدم ، حضرت فرمود: چرا امروز اذان نگفتى ؟ عرض کردم : یا رسول اللّه ! به منزل فاطمه سلام اللّه علیها عبور کردم ، او را دیدم که مشغول تهیّه آرد مى باشد، من او را کمک کردم .
حضرت رسول فرمود: چون براى فاطمه دلسوزى کردى و او را ترحّم و کمک نمودى ، از خداوند مى خواهم که تو را کمک نماید.

بهترین روش سعادت بخش براى زن

محدّثین و مورّخین از امیرالمؤ منین ، امام علىّ علیه السلام حکایت کرده اند:
روزى در جمع عدّه اى از اصحاب و یاران نشسته بودیم ، که حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله سؤ ال فرمود: بهترین چیز براى زن چیست ؟
و هیچ یک از افراد جواب مناسبى براى آن نداشتند.
هنگامى که من به منزل ، نزد فاطمه سلام اللّه علیها آمدم ، موضوع را براى آن مخدّره ، مطرح کردم که امروز پیامبر خدا چنین سؤ الى را بیان نموده است ؟
حضرت فاطمه سلام اللّه علیها اظهار داشت : آیا هیچ کدام از اصحاب جواب آن را ندانستند؟
گفتم : خیر، کسى جوابى نداد.
پس از آن مخدّره اظهار نمود: بهترین چیزى که براى زن سعادت بخش و مفید مى باشد، آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى نیز او را نبیند.
امام علىّ علیه السلام افزود: چون شب فرا رسید، در جلسه اى با حضور اصحاب و رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله مشارکت نموده و من گفتم :
یا رسول اللّه ! از ما سؤ ال کردى : چه چیزى براى زن بهتر است ؟
اکنون جواب آن را آورده ام و آن این که : بهترین چیز براى زن آن است که مردى را نبیند و هیچ مرد نامحرمى هم او را نبیند.
حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: چه کسى این پاسخ را گفته است ؟
گفتم : فاطمه زهراء سلام اللّه علیها.
حضرت فرمود: بلى ، دخترم راست گفته است ، همانا که او پاره تن من مى باشد

سه نوع دستور غذا خوردن حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها

حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها هنگام میل نمودن غذا بهترین روش هاى اخلاقى ، بهداشتى ، اجتماعى و... را مراعات مى نمود.
و براى راهنمائى علاقه مندان دستورالعملى را بیان فرموده است ، که به شرح ذیل مى باشد:
حضرت فرمود: افراد بر سر سفره هنگام خوردن غذا باید دوازده دستورالعمل مهمّ را بدانند و رعایت کنند، که بر سه دسته تقسیم مى شود و هر قسمت داراى چهار دستور العمل خواهد بود.
قسمت اوّل آن واجب و ضرورى است و قسمت دوّم مستحبّ مى باشد؛ و رعایت آخرین قسمت نشانه اءدب و شخصیّت انسان خواهد بود.
و امّا آن چهار دستور العملى که ضرورى است :
1 شناخت این که این نعمت ها چگونه و از طرف چه کسى براى ما فراهم گشته است .
2 راضى و خوشنود بودن به آنچه که از طرف خداوند، براى ما فراهم و مقدّر شده است .
3 نام خداوند مهربان را بر زبان جارى کردن هنگام خوردن (بسم اللّه الرّحمن الرّحیم ) گفتن .
4 در آغاز و پایان آن شکر و سپاس خداوند متعال ولىّ نعمت را به جا آوردن .
و امّا قسمت دوّم ، یعنى مستحبّات غذا خوردن :
1 شستن دست و دهان پیش از غذا.
2 نشستن بر جانب چپ بدن هنگام خوردن غذا.
3 در حال نشسته تناول کردن .
4 با سه انگشت لقمه را برداشتن و خوردن .
و امّا آخرین قسمت :
1 سعى شود از آنچه جلوى شخص قرار گرفته است میل نماید ودست جلوى دیگران دراز نکند.
2 لقمه را کوچک و مناسب بردارد.
3 غذا را خوب بجود و در بلعیدن آن عجله و شتاب ننماید.
4 هنگام خوردن غذا، به صورت و دست و دهان دیگران نگاه نیندازد.

پایه تخت و انگشتر بهشتى

روزى حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها از پدر خود، رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله تقاضاى یک انگشتر نمود؟
پیامبر اسلام به دخترش فرمود: آیا مى خواهى تو را به چیزى که از انگشتر بهتر است ، راهنمائى کنم ؟
هر موقع که نماز شب را خواندى ، خواسته خود را از خداوند در خواست نما که برآورده خواهد شد.
پس چون حضرت زهراء سلام اللّه علیها حاجت خود را از خداوند متعال طلب کرد، ندائى شنید:
اى فاطمه ! آنچه مى خواستى برآورده شد و هم اکنون زیر سجّاده جانماز مى باشد.
حضرت زهراء سلام اللّه علیها، سجّاده را بلند نمود و انگشترى از یاقوت زیر آن بود؛ برداشت و بسیار خوشحال گشت و خوابید.
در خواب دید که وارد بهشت شده است و سه ساختمان قصر زیبا، حضرت را جلب توجّه کرد؛ لذا سؤ ال نمود که این قصرها براى کیست ؟
پاسخ شنید: براى فاطمه ، دختر محمّد صلّلى اللّه علیه و آله مى باشد، حضرت داخل یکى از آن قصرها شد که بسیار مجهّز و زیبا بود، در این ، بین چشمش به تختى افتاد که سه پایه داشت ، سؤ ال نمود: چرا این تخت سه پایه دارد؟
گفته شد: چون صاحبش از خداوند انگشترى خواست ؛ پس یکى از پایه هاى این تخت براى او انگشترى ساخته شد.
چون صبح شد، حضور پدرش رسول خدا آمد و جریان خوابش را بیان نمود، حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله فرمود: فاطمه جان ! دنیا براى شما و پیروان شما آفریده نشده است ؛ بلکه آخرت براى شماها خواهد بود و بهشت وعده گاه ما و شما مى باشد.
و سپس افزود: این دنیا ارزشى ندارد، بى وفا و از بین رفتنى است و غرورآور و فریبنده خواهد بود.
هنگامى که حضرت زهراء سلام اللّه علیها به منزل خویش آمد، آن انگشتر را زیر جانمازش نهاد و از آن منصرف گردید.
و چون شب فرا رسید خوابید، در خواب دید که وارد بهشت شده است و همین که عبورش در آن قصر به همان تخت افتاد، دید که بر چهار پایه استوار گشته است ، وقتى علّت را جویا شد.
گفتند: صاحبش انگشتر را برگردانید و تخت به همان حالت اوّلیّه خود چهار پایه بازگشت .

هر چیز را با هرکس مگو و مخور

امام محمّد باقر علیه السلام حکایت فرموده است :
روزى رسول خدا صلّلى اللّه علیه و آله به منزل دخترش حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها وارد شد و چون مقدارى نشست خطاب به وى کرد و فرمود: دخترم ، فاطمه ! بلند شو و آن ظرف غذا را بیاور.
همین که آن ظرف غذا را آورد، دیدند که داخل آن پر از آبگوشت داغ است و آماده خوردن مى باشد.
سپس رسول خدا، امام علىّ، حضرت زهراء و دو فرزندشان امام حسن و امام حسین صلوات اللّه علیهم از آن طعام میل نمودند و باقى مانده آن را تا مدّت سیزده روز مرتّب مورد استفاده قرار مى دادند ولیکن از آن غذا کاسته نمى شد.
تا آن که روزى اُمّ ایمن ، امام حسین علیه السلام را دید، که مشغول خوردن غذاى پخته مى باشد، به ایشان گفت : این نوع غذا را از کجا آورده اى ؟
حضرت فرمود: مدّت چند روزى است که غذاى ما در منزل ، از همین خوراک مى باشد.
اُمّ ایمن به منزل حضرت زهراء سلام اللّه علیها وارد شد و گفت : اى فاطمه ! اگر امّ ایمن چیزى داشته باشد، براى شما هم است و در آن شریک مى باشید؛ ولى اگر یک روز شما چیزى یافتید، امّ ایمن از آن محروم خواهد بود؟!
حضرت فاطمه زهراء سلام اللّه علیها مقدارى از آن غذاى آبگوشت را که هنوز تازه بود براى امّ ایمن آورد و او هم از آن طعام خورد و در همان روز ظرف غذا به پایان رسید.
وقتى حضرت رسول صلّلى اللّه علیه و آله تشریف آورد و متوجّه شد که غذا تمام شده است ، فرمود:
چنانچه از آن غذا به دیگرى نمى دادى پایان ناپذیر بود و تمامى ما اهل بیت تا آخر از آن مى خوردیم و باز هم باقى مى ماند.
سپس امام محمّد باقر علیه السلام فرمود: اکنون ظرف آن غذا نزد ما موجود است تا آن که به دست امام زمان ، قائم آل محمّد صلوات اللّه علیهم اءجمعین خواهد رسید.