قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

۱۵ نکته درباره جن ها که نمیدانیم

جن دارای عقل است . اما نه عقل ابزار ساز و عقل فلسفی و خلاقیت هنری .عقل جن به معنای قوه ی ارزیابی امور روزمره یا همان عقل معاش ؛ و قوه تشخیص است ؛ به اضافه هوشی سرشار ؛ اعم از قدرت خواندن فکر و جستجو و یافتن گذشته و آینده.


-۱ جن جانوریست دارای شعور؛ و فیزیکی غیر ارگانیک ؛ که از لحاظ شان وجودی ؛ از دید ادیان پایینتر از انسان و بالاتر از حیوان جای می گیرد .در فرهنگ فارسی به آن دیو و در فرهنگ عرب به آن جن و در فرهنگ لاتین demon یا jinn نام گرفته است. جن به معنای چیزی است که؛ پوشیده شده ؛و منظور پوشیده ماندن او از حواس ماست.

۲- خصوصیات فیزیکی جن از دید انسان؛ اعجاب آور است. عنصر اصلی وجودی جن آتش است وبه علت نداشتن عنصر خاک ؛در وجودش مانند بارباپاپا ؛می تواند به هر شکل و اندازه ای تبدیل شود. و بسیاری از چیزها را در یک آن ؛جا به جا کند .همچنین سرعت نقل مکان بسیار بالایی دارد. می تواند مثلا ظرف ۵ دقیقه فاصله بین لاهور و تهران را طی کرده و برگردد.

۳- جن ابزار ساز نیست ؛ وبه علت خصوصیات فیزیکی منحصر بفرد ؛قادر است در هر مکان و شرایطی زندگی کند ؛وبرای همین به خانه و مسکن نیازی ندارد. زیرا سرما و گرما و باد و بوران بر او کارگر نیست .جن به وسایل حمل و نقل بی نیاز است ؛ و از اینجا می توان فهمید که جن ها دارای صنعت و تکنولوژی نیستند ؛ و شهر و کاشانه ای ندارند مکان معمول زندگی آنها کوه وجنگل و دشت است.

۴- جن مانند همه جانداران غذا مصرف می کند . اما به مقداری بسیار کمتر از انسان.

۵-جن ها مثل انسان جنسیت ونر یا ماده دارند . تولید مثل می کنند و تشکیل خانواده می دهند ؛ و به صورت جماعت زندگی می کنند و جامعه ندارند.

ادامه مطلب ...

در خواست هاى آدم علیه السلام از خدا

امام باقر علیه السلام فرمود: چون حضرت آدم علیه السلام شنید شیطان براى فریب او به جاى عباداتى که کرده ، حاجاتى را از خداوند خواستار شده و به او عنایت کرده ، عرض نمود: پروردگارا! شیطان را بر من و اولادم مسلط کردى ، خواسته هاى او را بر آوردى که درباره من و اولادم بود. پس به من و اولادم چیزى عنایت فرما تا بتوانم در مقابل مکر و حیله هاى او خود را حفظ نمایم . خطاب شد: (شیطان از من خواست ) تو هم از من بخواه ؛ زیرا هم چه بخواهى به تو مى دهم و حاجات تو را هم برآورده مى کنم .
آدم علیه السلام عرض کرد: خدایا! من خیر و صلاح خود و اولادم را از تو مى خواهم . تو خود دانا و بزرگوارى ، هر چه صلاح مى دانى براى ما قرار بده ، خطاب رسید: اى آدم ! از براى تو و فرزندانت در دنیا چند چیز قرار دادم تا در مقابل حاجات شیطان باشد:
اول این که ، هرگاه تو و اولادت قصد معصیتى کنید و آن را انجام ندهید، گناهى برایتان نوشته نمى شود.
دوم ، هرگاه قصد معصیتى نمودید و آن را انجام دادید، تا هفت ساعت شما را مهلت مى دهم ، اگر به فکر افتادید و توبه نمودید، باز براى شما نوشته نمى شود. و اگر بعد از هفت ساعت توبه نکردید فقط یک گناه برایتان نوشته مى شود.
سوم ، اگر قصد بندگى و کارهاى نیک کنید، ولى موفق نشوید و آن را انجام ندهید، یک ثواب براى شما نوشته مى شود.
چهارم ، اگر بر آن شدید که عبادت و کار خیرى کنید و موفق هم شدید و آن را انجام دادید، ده حسنه و ثواب برایتان نوشته مى شود. چنان چه مى فرماید:
من جاء بالحسنه فله عشر امثالها و من جاء بالسیئه فلا یجزا الا مثلها؛
(هر کس کار نیکى انجام دهد، ده برابر به او پاداش داده مى شود و هر کس ‍ کار بدى انجام دهد، جز به همان مقدار کیفر داده نمى شود.).
آدم گفت : پروردگارا! فضل وجودم و کرم تو زیاد است ، آن را بر من و اولادم زیادتر فرما و ما را مورد لطف و کرم خود قرار ده .
پنجم ، خطاب شد: اى آدم ! براى فرزندانت قرار دادم ، اگر گناه و معصیتى نمودند و بعد پشیمان شدند و استغفار کردند گناهان شان را بیامرزم .
ششم ، هرگاه تا روز قیامت از تو فرزندى زاده شود - و دین دار و خداشناس ‍ باشد - در برابر هر یک از فرزندانت ، ملکى از ملائکه را (در مقابل اولادان شیطان ) قرار مى دهم تا او را از شر فتنه شیطان و اولادش حفظ نمایند.
هفتم ، عرض کرد: پروردگارا! لطف و کرم خود را بر ما بیفزا و ارزانى ده ، خطاب شد:اى آدم ! توبه را از براى ایشان قرار دادم و تا روح در بدن آنها است و هنوز به سینه و گلویشان نرسیده ، طلب استغفار کنند واز گناهان خود توبه نمایند، توبه ایشان را مى پذیرم .
هشتم ، گفت : خدایا! بخشش هاى خود را بر ما زیاد فرما. خطاب شد: اى آدم ! (اگر باز گناهانى باقى ماند یا فراموش کردند که توبه کنند) در قیامت همه گناهان آنان را مى بخشم و مى آمرزم و از کسى باکى ندارم ؛(زیرا حاکم خودم هستم و قدرت به دست من است و کسى در آن جا دخالتى ندارد) قرآن درباره این که خداوند همه گناهان را در قیامت مى بخشد، مى فرماید:
قل یا عبادى الذین اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمه الله ، ان الله یغفر الذنوب جمیعا؛
(اى پیامبر!) به آنها (بگو: اى بندگان من ، که بر خودتان اسراف و ستم کرده اید از رحمت خداوند نومید نشوید که خدا همه گناهان را مى بخشد (که او بخشنده و مهربان است ) ).
وقتى خداوند به حضرت آدم علیه السلام خطاب نمود و فرمود: همه گناهان بندگان را در قیامت مى بخشم و مى آمرزم . آدم خوش حال شد و عرض کرد: همین ها ما را کافى است و به آنها راضى شدم .

نیازهاى مادى شیطان

همین طور که شیطان حاجات معنوى خود را از خداوند متعال طلب کرد یعنى همان حاجاتى که به عبادات خود از خدا خواست تا آدم علیه السلام و اولادش را به انحراف بکشد - حاجات مادى خود را هم از خدا خوستار شد، و آنها را هم خداوند بزرگ به او تا روز موعود عنایت فرمود.
ابو امامه از رسول خدا صلى الله علیه و آله و سلم نقل مى کند که آن حضرت فرمود: بعد از آن که شیطان رانده درگاه الهى شد و او را به روى زمین فرستادند. عرض کرد: پروردگار! مرا به سوى زمین فرستادى ، از درگاه خود راندى و از نعمت هاى بهشت محروم نمودى . من در دنیا احتیاجاتى دارم که بتوانم زندگى کنم . آنها را براى ادامه زندگى ام برایم آماده و مهیا نما که در مضیقه نباشم . خطاب شد: حاجات تو چیست ؟ عرض کرد: خدایا! من محتاج خانه و منزلم ، به من خانه اى عنایت فرما. خطاب شد: خانه تو را حمام ها قرار دادم . (هر کجا حمام است و مردم آن جا رفت و آمد مى کنند خانه شیطان است .)
عرض کرد: من محتاج نشستن هستم و جایى براى آن مى خواهم . خطاب شد: جاى نشستن تو بازارها و کوچه ها و در مغازه ها است - آن جا بنشینى و مردم را به گناه ، کم فروشى ، رشوه ، ربا، غش در معامله ، به ناموس مردم نگاه کردن ، دروغ گفتن ، خیانت کردن ، کلاه سر مردم گذاشتن و غیره بکشانى . در حدیثى هم آمده که : بازار محل عیش و لذت بردن شیطان است .
عرض کرد: خدایا! من غذا مى خواهم . غذاى من از کجا تاءمین شود؟ خطاب شد: غذاى تو را در سفره اى قرار دادم که بر سر آن (بسم الله ) گفته نشود. (و صاحبان آن سفره مثل حیوانات گرسنه و حریص ، بدون آن که نام خدا ببرد، به آن حمله مى کنند)
عرض کرد: الها! من احتیاج به آب و آشامیدنى دارم ، آن را من از کجا به دست آورم ؟ خطاب شد: نوشیدنى هاى تو شراب و هر چیز مست کننده است . (از قبیل فقاع که نوع از آب جو مى باشد، جرس و بنگ که به وسیله قلیان مى کشند).
عرض کرد: براى من اذان گویى قرار ده . گفته شد: اذان تو وسایل موسیقى و مؤ ذن تو کسانى هستند که با این آلات مى نوازند و آنها را به کار مى گیرند.
عرض کرد: براى من قرآنى قرار بده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: قرآن تو شعر است (وقتى محزون شدى و دلت گرفت ، شعر بخوان ).
عرض کرد: براى من کتابى قرار ده که در آن نگاه کنم . خطاب شد: کتاب تو (وشم ) (خال کوبى هایى که بعضى ها روى بازو و جاهاى دیگر بدن مى کنند) است .
عرض کرد: براى من حدیثى قرار ده . فرمود: حدیث تو دروغ و دروغ گفتن است کسانى که دروغ مى گویند، حدیث تو را گویند.
عرض کرد: براى من دام و وسیله ، شکار قرار بده ، خطاب شد: زنان را وسیله صید کردن و به دام انداختن مردم قرار دادم .

وسوسه شیرین شیطان

بدنیست قدرى از وسوسه هاى شیرین و دل پذیر شیطان که توانست با آنها آدم و حوا را بفریبد و از مقام و مرتبه خود به زیر آورد بیان کنیم .
گفته شده که : شیطان بر اثر سجده نکردن بر آدم ، رانده درگاه شد و پس از آن تصمیم قاطع گرفت تا آن جا که مى تواند از آدم و اولادش انتقام بگیرد و در مکر و حیله و فریب دادن آنان کوتاهى نکند.
آن ملعون ، به خوبى مى دانست خوردن از آن درخت ممنوعه باعث مى شود که آنها را از بهشت بیرون کنند. در صدد وسوسه آنان بر آمد و براى رسیدن به این مقصود دام هاى گوناگون خود را بر سر راه آنها گشود و براى نائل آمدن به هدف شوم خود بهترین راه را در این دید که عشق و علاقه ذاتى انسان ، به تکامل و ترقى در زندگى جاوید استفاده کند. نیز براى قانع کردن آنان براى مخالفت فرمان خدا، عذر و بهانه اى بتراشد که آنها با دلگرمى دستور او را اجرا کنند. لذا بعد از آن که از حضرت آدم علیه السلام ماءیوس شد، پیش همسر آدم رفت . گفت : آیا مى دانى چرا خداوند شما را از میوه این درخت منع کرده و گفته است نزدیک آن نشوید؟ چون درخت حیات و جاوید است . هر کس از آن بخورد یا فرشته مى شود و یا عمر جاویدان را به دست مى آورد و همیشه زنده مى ماند.
سپس گفت : خداوند متعال نمى خواهد شما در زندگى دائمى با او شریک باشید، مى خواهد این جاودانگى مخصوص خودش باشد؟ با این نقشه و نیرنگ به آنها فهماند خوردن از این درخت ضرر و زیان به شما نمى رساند، بلکه همیشه در بهشت خواهید ماند. بعد از آن گفت : اگر از آن نخورید به این زودى شما را از بهشت بیرون مى کنند. باز براى این که پنجه هاى پر وسوسه و حیله هاى خود را بیشتر و محکم تر در جان آدم فرو برد و آنها را از حق و حقیقت منحرف کند، براى حق به جانبى خود، قسم هاى شدیدى خورد و گفت : من خیر خواه و دل سوز هستم ، خود را موظف مى دانم که شما را نصیحت کنم !!
حضرت آدم علیه السلام که هنوز تجربه کافى در زندگى را نداشت و تا حال گرفتار دام هاى شیطان و خدعه و نیرنگ هاى دروغ او نشده بود و نمى توانست باور کند کسى این چنین قسم دروغ به خدا یاد کند، سرانجام تسلیم شد و فریب و نیرنگ شیطان در او اثر کرد و از میوه آن درخت خورد.

ادامه مطلب ...

شیطان چگونه آدم و حوا در فریب داد؟

عد از آن که بار شیطان به بهشت رفت ، در همان دهان مار، شروع کرد با آدم علیه السلام صحبت کردن - آدم هم خیال کرد سخن گو مار است . مى گفت :اى آدم ! خدا نمى خواهد که شما براى همیشه در بهشت بمانید و هر کس از این درخت بخورد جاوید مى ماند، خدا با این دستورى که به شما داد، قصد خیانت داشته ! از آن بخورید تا جاوید بمانید!
آدم جواب داد:اى مار! این حرف که تو مى زنى ، از غرور شیطان است . چه طور خدا که مى گوید: از این درخت نخورید ضرر دارد قصد خیانت به ما را داشته ؛ در حالى که تو مى گویى بخور ضرر ندارد و براى حرف خود قسم هم مى خورى ؟ که خدا (ارحم الراحمین ) است و بخیل نیست . شیطان هر چه وسوسه کرد، آدم نپذیرفت و با او مخالفت نمود. وقتى شیطان از آدم ماءیوس شد، پیش همسرش حوا آمد و گفت :اى حوا! آیا مى دانى درختى که خداوند براى شما حرام کرده بود، اکنون برایتان حلال کرده ؟ چون دید اطاعت و عبادات شما بسیار نیکو بوده است . اگر مى خواهى امتحان کن ، فرشتگانى که موکل بر آن درخت بودند و حیوانات بهشت را از آن منع مى کردند، دیگر با شما کارى ندارند. همین دلیل است که آن درخت براى شما حلال شده ، اگر تو جلوتر از آدم از آن بخورى بر او مسلط خواهى شد و او مطیع تو مى شود، مجبور است از تو اطاعت کند!
حوا گفت : من الان امتحان مى کنم . به سوى آن درخت رفت . وقتى ملائکه خواستند او را از نزدیک شدن به آن درخت منع کنند، خداوند به آنان وحى نمود و خطاب کرد: شما کسى را که عقل ندارد منع کنید، نه کسى را که به او عقل دادم و آن حجت است بر او. اگر مرا اطاعت کند مستحق ثواب و اگر مخالفت کند مستحق عذاب است .
ملائکه هم او را رها کردند و آزاد گذاشتند. حوا هم بى آن که آنها مانع اش ‍ شوند، به درخت نزدیک شد. خیال کرد واقعا خوردن از آن حلال شده و ایرادى در کار نیست . مقدارى از میوه درخت خورد و طورى هم نشد. پیش ‍ خود گفت : مار درست گفت و مى دانست که خوردن از آن حلال شده . بعد از آن رفت پیش همسر خود آدم علیه السلام و گفت : آیا مى دانى که خوردن از آن درخت بر ما حلال شده ؟ من نزدیک آن رفتم ، ملائکه هم مانعم نشدند، مقدارى از آن خوردم ، مى بینى که طورى نشدم و ایرادى نداشت . آدم علیه السلام هم گول زن را خورد و با حوا به راه افتاد، رفتند و از آن میوه خوردند!

چگونه شیطان داخل بهشت شد؟

بعد از این که خداوند آدم را آفرید و از روح خود در او دمید به ملائکه دستور داد که او را سجده کنند، همه سجده کردند، مگر ابلیس . سپس ‍ دستور خارج شدن از بهشت براى شیطان صادر شد. ملائکه هم به او حمله کردند، او از ترس جان خود فرار کرد و خود را مخفى نمود.
اما بعد از آن که او را از بهشت بیرون کردند و دیگر جایى در بهشت نداشت ، چگونه و با چه حیله و وسیله اى بار دیگر داخل بهشت شد؟ چه طور آدم و همسرش را فریب داد؟ در این باره از بعضى بزرگان مانند ابن عباس مطلبى در دست است که بدنیست آن را نیز یاد آور شویم .
او مى گوید: بعد از آن که شیطان از بهشت بیرون شد، تصمیم قاطع گرفت که با هر نقشه و حیله اى که شده ، باز خود را به بهشت برساند و انتقام خود را از آدم بگیرد، فکر کرد که از راه معمولى و عادى وارد شود، دید نگهبانان بر در بهشت هستند مانع او مى شوند؛ رفت کنارى و به انتظار ایستاد. اول طاووس ‍ را دید، از او خواهش کرد که او را داخل بهشت کند، قبول نکرد. در این بین ناگهان چشمش افتاد بر بالاى دیوار، دید مارى بالاى دیوار قرار دارد. (تا آن روز مار یکى از حیوانات زیبا و خوش رنگ بهشت بود، و مثل سایر حیوانات دیگر چهار دست و پا داشت . - شیطان جلو آمد و گفت :اى مار! مرا داخل بهشت کن ، تا اسم اعظم الهى را به تو تعلیم کنم . مار گفت : ملائکه ، نگهبان در بهشت هستند تو را مشاهده مى کنند و نمى گذارند داخل شوى .
شیطان گفت ، مرا داخل دهان خود کن و آن را ببند و به این وسیله مرا داخل بهشت کن ، مار هم فریب او را خورد و همین کار را کرد و او را در دهان خود جاى داد - این بود که در میان دندانهاى مار سم پدید آمد؛ چون جایگاه شیطان شد- وقتى مار به این وسیله او را داخل بهشت نمود، شیطان هم کار خود را کرد، آدم علیه السلام و حوا علیه السلام را وسوسه نمود تا فریب خوردند. گفت : اسم اعظم را که قول دادى به من تعلیم کن ، در جواب گفت : اى مار! من اگر اسم اعظم را مى دانستم ، احتیاج به تو نداشتم که مرا داخل بهشت کنى - من با همان اسم اعظم داخل مى شدم.

بزرگترین اشتباه شیطان

بزرگ ترین اشتباه شیطان از آن جا سرچشمه گرفت ، او فکر مى کرد چون از آتش فروزان خلق شده ، واقعا از آدمى که از خاک به وجود آمده بهتر و بالاتر است ؛ در حالى که اگر قدرى از تعصب و تکبر و لجاجت پایین مى آمد مى فهمید که به دلایل ذیل آدم علیه السلام از او برتر است .
1. همه مواد غذایى ، جواهرات با ارزش و قیمتى ، نیروى بدنى و جسمى انسان و حیوانات تمام نیروى فکرى و عقلى از خاک است ، اگر خاک نباشد هیچ چیز نیست ، ولى آتش این همه ویژگى ها را ندارد.
2. اگر تکبر و خودبینى را کنار مى گذاشت . اقرار مى کرد که خاک خواصى دارد. مثلا گیاهان را مى رویاند و نشو و نما مى دهد و قابل ترقى است . به همین دلیل روح خدایى به آن تعلق گرفت و چنان قابلیتى را پیدا کرد.
3. اگر با چشم تواضع نگاه مى کرد مى دید که خاک امین و امانت دار خوبى است و هر چه را که به عنوان امانت به او دهند پس از گذشت صدها یا هزاران سال بى آن که در آن خیانتى کند، پس مى دهد.
4. اگر حقیقت بین بود اقرار مى کرد که خاک متواضع است و تواضع یکى از صفات نیک و پسندیده مى باشد. ولى آتش متکبر و سرکش ، طالب بزرگى و خودبینى مى باشد و مسلما تواضع از تکبر بهتر است .
5. از خصوصیات خاک و گل این است که حالت چسبندگى و نگاه دارندگى دارد و موقعى که با روح ترکیب شود فیوضات الهى را به خود مى گیرد. از همین رو، وقتى روح در آدم دمیده شد، سجده گاه فرشتگان قرار گرفت . ولى آتش چنین نیست .
6. گل مرکب از آب و خاک است ، همان آبى که مایه حیات و زندگى هر چیزى است . چنان چه خداوند مى فرماید:
وجعلنا من الماء کل شیئى حى افلا یؤ منون ؛
آیا کافران نمى دانند - که (ما هر چیز زنده را از آب قرار دادیم ؟ (مایه حیات و زندگى هر چیزى از آب است ) آیا ایمان نمى آورند؟)
همان خاکى که مایه نشو و نما و رویاندن است ، هنگامى که با آب در هم آمیزند، نفس حیوان از آن متولد مى شود؛ مانند انسان که روح با خاک در هم آمیخته شد و روح پرستنده و پیکر ستایش گر آفریده شد.
7. هم چنین دستور خدا براى سجده ، فقط براى آدمى که از خاک خلق شده نبود، بلکه سجده در برابر آن روحى بود که خداوند از خودش در او دمیده بود و به وسیله آن روح مقدس بود که آدم خاکى به آدم ملکوتى لقب یافته . دستور سجده در مقابل آدم هم بعد از دمیدن روح در او بود، نه قبل از آن ، چنان چه خداوند در قرآن مى فرماید:
و اذا سویته و نفخت فیه من روحى فقعوا لو ساجدین ؛
(هنگامى که خلقت انسان به پایان رسید و کمال یافت و از روح خود (که یک روح شریف و پاک و با عظمتى است ) در آن دمیدم همگى به خاطر او سجده کنید).
آرى ! عظمت آدم و دستور سجده به او به واسطه آن روح الهى بود که در او دمیده شده و گرنه خاک به خودى خود این همه مقام و منزلت و عزت را نداشت .
8. وقتى روح خدا در او دمیده شد، نور خدا هم در قلب او تابید و در واقع آن قلب ، مانند کعبه از براى ملائکه شد و همین طور که انسان رو به سوى کعبه مى کند و سر به سجده مى گذارد، فرشتگان هم باید در مقابل آن تجلى گاه نور خدا سجده کنند.
9. علاوه بر این ، شرف آدم به این واسطه بود که گل او را خود خداوند متعال بدون واسطه سرشته و خود ضامنش بود. چنان چه مى فرماید:
قال یا ابلیس ما منعک ، ان تسجد لما خلقت بیدى ؛
(خداوند به شیطان فرمود: - اى ابلیس تو را چه مانع شد به موجودى که من با دو دست (علم و قدرت ) خود آفریدم سجده نکنى ؟!).
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله و سلم هم درباره این نکته که گل آدم را خود خداوند سرشته ، فرمود: گل آدم را خداوند با دست خود چهل روز خمیر کرد.
10. از همه این ها که بگذریم ، عبادت خداوند عبارت است از، اطاعت و فرمان بردارى
او، و امر به سجده در برابر آدم علیه السلام هم یکى از دستورهاى الهى است که باید بدون چون و چرا اجرا شود. سجده به آدم یعنى سجده به خدا، چون به دستور خدا است . شیطان همه این فضایل و کمالات را از کف داد.

کیفیت نفوذ شیطان

وسوسه شیطانى معمولا تدریجى و گام به گام است . او نمى تواند یک باره و ناگهانى بر انسان مسلط شود و او را به دام خود و بدبختى بکشاند. بلکه آرام آرام و گام به گام در او نفوذ مى کند تا بر او تسلط کامل یابد.
قرآن مى فرماید: (اى مردم ! از نعمت هاى حلال و پاکیزه خداوند که در روى زمین است بخورید و از گام هاى شیطان پیروى نکنید، که او دشمن آشکار شما است )
از این آیه معلوم مى شود که ، تسلط افکار شیطان بر انسان تدریجى و لحظه به لحظه است نه دفعى و ناگهانى . تمایلات شیطانى ، مقدماتى دارد که اسیران شهوت ، کم کم در دامش گرفتار مى آیند، زمزمه هاى دوستان ناباب ، شرکت در محافل نامناسب ، ترغیب و تشویق آلودگان ، جملگى از عوامل تدریجى انحراف اند. شیطان ، اول اندیشه گناه و نیات سوء خود را ماهرانه و پنهانى به قلب انسان القا مى کند و کارهاى زشت و پلید او را در نظرش زیبا جلوه مى دهد و آواى خود را آرام آرام در گوش جانش سر مى دهد، تا آن کسى را که آماده است به سراغ مطلوبش ببرد.
از آن جا که شیطان اغواگرى و فریب است ، باید زمینه اى مناسب براى نفوذ خویش داشته باشد. و این زمینه ها مى تواند نقطه ضعف ها، حساسیت ها، محرومیت ها، عقده ها و به طور کلى صفات منفى باشد.
این گونه صفات ، راه فعالیت و نفوذ قطعى را براى شیطان باز مى گذارد و اسباب تسلط را برایش فراهم مى آورد.
بنابر این ، شهوات سرکش ، خود خواهى ها، حب جاه و مقام ، حب مال و منال ، حسادت ها، رقابت ها، شهرت طلبى و افزون خواهى ها، عقده هاى حقارت و خود کم بینى ها، همگى از دام هاى خطرناک شیطان اند. هر کس ‍ راه این امراض روانى را ببندد، به دام شیطان نخواهد افتاد.
وسوسه هاى تدریجى شیطان ، همانند میکرب هاى بیمارى زا هستند که در همه جا وجود دارند. اما از نظر ابتلا، تنها آن گروه را مبتلا مى سازند که بر اثر ضعف بنیه ، قدرت مقاومت در برابر میکروب را ندارند، قرآن ، استیلا و تسلط شیطان را تنها بر کسانى مى داند که او را دوست خود گرفته اند و به اغوا و فریب شیطان براى خداى یکتا شرک آورده اند.
انسان در هر مرحله از ایمان ، یا در هر سن و سالى که باشد، گاه گاه احساس ‍ مى کند که نیروى توانمندى از درون ، او را به سوى گناهى مى خواند، که این گونه حالات بیش تر در سالهاى جوانى خود نمایى مى کند. در چنین حالتى ،
آدمى دچار وسوسه هاى شیطانى گردیده و با مختصر غفلتى ، ممکن است دچار لغزش شود. در این شرایط، تنها راه نجات این است که انسان از قدرت پنهان الهى مدد جوید و از درگاه خداوند بخواهد تا در کنف حمایت خود، او را از شر شیطان صفتان یار و دمساز نشود و از شر آنها پیوسته خود را دور نگه دارد.

شیطان سجده نمى کند

وقتى خداوند به ملائکه خطاب کرد و فرمود: مى خواهم در روى زمین خلیفه و جانشینى براى خود قرار دهم ، ملائکه موافق نبودند. به خدا اعتراض کردند و گفتند: این که مى خواهى خلق کنى ، در آینده خون ریز و مفسد خواهد شد. بعد از آن که خداوند جواب آنان را داد، تسلیم شدند. به ایشان خطاب فرمود: وقتى من خلیفه خود (آدم علیه السلام ) را خلق کردم و از روح خود در آن دمیدم ، همه شما در برابر او سجده کنید.
بعد از آن که خداوند او را خلق کرد و ز روح خود در او دمید و روح به دماغ آدم رسید، به حرکت آمد و نشست ، عطسه اى زد و گفت : (الحمدلله ) خداوند در جواب او فرمود: (یرحمک اله ).
در این هنگام به ملائکه فرمان داد، تا براى اعتراف به مقام شامخ و رفیع او در مقابل وى سجده کنند و او را تکریم نمایند. تمام ملائکه فرمان بردند و به سجده افتادند و مدتى در حال سجده بودند؛ ولى شیطان که آن زمان در صف فرشتگان بود، از روى خودخواهى و غرور به خداوند عرض کرد: خدایا! مرا از سجده کردن بر آدم معذور بدار.
خداوندا! من تو را چنان سجده کنم که تا به حال هیچ ملک مقربى و نه هیچ نبى مرسلى سجده و عبادت نکرده باشد.
خداوند در جواب او فرمود: مرا حاجت به عبادت تو نیست ، من از تو مى خواهم ، آن چه را که دستور مى دهم انجام دهى ، نه آن چه را تو مى خواهى !
سرانجام قبول نکرد و حسدى را که در قلبش بود ظاهر نمود. خداوند هم در مقام بازخواست از او فرمود: چه چیز تو را باز داشت از آن که سجده نکنى بر مخلوقى که من او را با دست قدرت و عنایت خویش ‍ آفریدم ؟!
پاسخ داد: من از حیث عنصر و گوهر و ذات از آدم علیه السلام برترم ، کسى را یاراى برابرى با من نیست و هیچ موجودى به پایگاه رفیع و بلند من نمى رسد! من از گوهر فروزان آتش آفریده شده ام و او از عنصر تیره و بى ارزش گل . پس روا نیست که مثل من در مقابل او سجده کند!
خداوند هم به خاطر سرپیچى از دستور و سجده نکردن بر آدم ، او را ندا داد و فرمود از میان ملائکه و بهشت پرنعمت و جاوید و سعادت ابدى من بیرون شو؛ زیرا تو از مقام قرب و رفیعى که تا کنون داشتى ، رانده گشتى .
و ان علیک لعنتى الى یوم الدین ؛
(لعنت من هم تا روز قیامت بر تو باد)
سپس او را با خوارى و ذلت از پیشگاه خود راند و از رحمت خود دور داشت

شیطان و قالب گلى آدم علیه السلام

بعد از آن که خداوند قالب آدم علیه السلام را از خاک و آب ، سرشت و او را به وجود آورد، آن قالب را مانند کوه عظیمى کنارى گذشت . شیطان در این مدت در آسمان پنجم و از خازنین آن بود. وقتى وى آن قالب گلى را مى دید از سوراخ بینى او وارد و از عقب او خارج مى شد. و با دست بر شکم او مى زد و مى گفتد: خداوند تو را براى چه چیزى خلق کرده ؟ مدت هزار سال به این وضع بود، بعد از این مدت خداوند متعال از روح خود در او دمید.
حضرت عبدالعظیم حسنى نامه اى به امام محمد تقى علیه السلام نوشت که پرسیده بود: به جه علت غائط انسان بوى گند مى دهد؟ آن حضرت در جواب فرمود: وقتى خداوند حضرت آدم علیه السلام را خلق نمود، جسد او بوى خوشى داشت . زمانى که هنوز روح به آن دمیده نشده بود، ملائکه و شیطان از آن مى گذشتند، ملائکه مى گفتند: او براى امر بزرگى ساخته شد و شیطان از دهان او وارد مى شد و از عقب او بیرون مى آمد. از این رو، هر چه داخل شکم انسان شود، بدبو و خبیث مى شود.
در حدیث دیگرى از حضرت على علیه السلام نقل شده که فرمود: وقتى خداوند آدم را خلق کرد، قالب گلى آن را تا چهل سال به حال خود گذاشت - تا خشک شود - ابلیس همواره بر آن مى گذشت و مى گفت : خداوند، براى چه چیز این را خلق کرده ؟ و پیش خود مى گفت : اگر خداوند مرا امر فرماید که او را سجده کنم ، قبول نمى کنم و از دستور او سرپیچى مى کنم و مخالفت خود را اعلام مى دارم . بعد از آن که روح در او دمیدئه شد شیطان مخالفت نمود.