ابوالادیان : فدایت شوم ، معلوم است که سخن شما راست و درست است ، و
همین طور که مى فرمائى خواهد شد ولى سؤ الى دارم و آن اینکه پس از شما امام
کیست ؟
امام عسکرى علیه السلام : امام کسى است که جواب نامه ها را از تو مطالبه کند.
ابوالادیان : علامت دیگر امام پس از شما چیست ؟
امام عسکرى علیه السلام : امام کسى است که بر جنازه من نماز بخواند.
ابوالادیان مى گوید: علامت دیگر چیست ؟
امام عسکرى علیه السلام فرمود: امام کسى است که از میان همیانهاى طلا خبر دهد.
ابوالادیان
مى گوید: ابهت امام عسکرى علیه السلام مرا گرفت ، دیگر نپرسیدم که منظور
چه همیانى است برخاستم خداحافظى کردم نامه را گرفتم بسوى مدائن رهسپار شدم ،
نامه ها را به صاحبانشان دادم جواب نامه ها را گرفت و به سامره برگشتم
همین که وارد خانه امام حسن علیه السلام شدم صداى گریه شنیدم فهمیدم که
امام عسکرى علیه السلام دار دنیا را وداع کرده است ولى دیدم گروهى دور جعفر
کذاب را گرفته اند و به او به عنوان امام تهنیت مى گویند و بعضى به او
تسلیت مى گفتند.
در این میان کسى آمد و به جعفر گفت : جنازه برادرت را
غسل داده اند، بفرمائید بر جنازه نماز بخوانید دیدم جعفر برخاست و همراه
گروهى براى انجام نماز رهسپار شد، با خود گفتن : عجبا! اگر امام مردم ، بى
دین بشود، معلوم مى شود که همواره دین از اول سست بوده است ، چون من جعفر
کذاب را مى شناختم که همواره با ساز آواز و شرابخوارى سر و کار داشت ، من
هم دنبال جعفر براه افتادم تا ببینم جریان به کجا منتهى مى شود.
کنار
جنازه امام عسکرى علیه السلام رسیدیم جعفر پیش ایستاده و همراهان پشت سرش ،
گفتم دیگر کار از کار گذشت ، ناگهان پرده سفیدى که در حجره آویزان بود
بلند شد، دیدم کودکى نورانى پیدا شد، رداى جعفر را گرفت و فرمود: اى عمو!
پس برو، من سزاوارترم که بر جنازه پدرم نماز بخوانم ، جعفر مانند نقش بر
دیوار هیچ نتوانست بگوید و کنار رفت .
آن کودک مشغول نماز شد و پس از
نماز همین که خواست برود به من رسید و فرمود: جواب نامه ها را به من بده ،
نامه ها را به او دادم ، رفت به حجره ، با خود گفتم حمد و سپاس خدا را که
دو علامت از علاماتى که امام عسکرى علیه السلام به من فرموده بود ظاهر شد،
نزد جعفر آمدم و گفتم این طفل که بود؟
گفت : من اصلا چنین کودکى را ندیده ام و نمى شناسم .
برگرفته از کتاب : حضرت مهدى (ع) فروغ تابان ولایت
مؤ لف : محمد محمدى اشتهاردى