نقل شده که پیامبر اکرم (ص ) در حالى که انس با او همراه بود از راهى مى گذشت ،
عربى بیابانى او را دید و با او معانقه نمود، و آنچنان آن حضرت را در
بغل گرفته و فشار داد که عباى خشن او که از پشم و مو بود، به گردن آن حضرت
کشیده شد و اثر خراشى در گردن وى پدیدار گشت انس گوید به گردن آن حضرت
نظر افکندم و دیدم که چگونه حاشیه عبا به گردن آن حضرت اثر کرد ولى در عین
حال این عرب بیابانى به پیغمبر(ص ) عرض کرد: از
مال خدا که پیش تو است به من قدرى ببخش ،
رسول خدا روبه او کرده و خندید سپس دستور داد چیزى از
مال به او بدهند.
و چون کفار قریش اذیت و آزار به آن حضرت رابه اوج خود رساندند و در واقعه احد سر
آن حضرت را مجروح نمودند، عرض کرد: (( ((اللهم اهد قومى فانهم لا یعلمون ))
)) خدایا قوم مرا هدایت فرما، زیرا آنها نمى دانند در این هنگام بود که این آیه
نازل شد که : (( ((انک لعلى خلق عظیم )))) همانا اى پیغمبر تو البته داراى خلق و
خوى بزرگى هستى .