قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

حجاج و مرد دانشمند

قبعثرى ، در عصر حجاج بن یوسف زندگى میکرد، او مردى بود تحصلیکرده و ادیب . روزى با چند نفر از دوستان در یکى از باغهاى خارج شهر مجلسى انسى داشتند. در خلال گفتگوها سخن از حجاج بمیان آمد، قبعثرى بطور کنایه جملاتى چند درباره اش گفت و مراتب نارضائى خود را از وى ابراز کرد. این خبر بگوش حجاج رسید تصمیم گرفت قبعثرى را بجرم گفته هایش کیفر دهد احضارش نمود و با تندى به او گفت : (لا حملنک على الادهم ) یعنى زندانیت میکنم و قید در پایت میگذارم (کلمه ادهم در لغت عرب بمعانى متعددى آمده است از آنجمله پابند زندانى و اسب سیاه .)
قبعثرى ادیب و باهوش مقصود حجاج را بخوبى درک کرده بود و میدانست او بزندان و قید تهدید میکند ولى براى رهائى از خطر تغافل نمود، آنرا که فهمیده بود برو نیاورد و چنین وانمود کرد که از کلمه (ادهم ) اسب سیاه فهمیده است بهمین جهت در جواب با گشاده روئى و تبسم گفت : (مثل الامیر یحمل على الادهم والاشهب ) البته شخص مقتدر و صاحب مقامى مانند امیر میتواند اشخاص را مشمول عنایت خود قرار دهد و آنانرا با اسب سیاه و سفید روانه نماید (اشهب ) به اسب سفید رنگى اطلاق میشود که مختصر رگه هاى سیاه داشته باشد.
حجاج ، براى توضیح مقصود خود گفت : (اردت الحدید) آهن اراده کردم یعنى قبعثرى چه میگوئى ؟ مرادم از ادهم ، آهن بود نه اسب سیاه . اتفاقا کلمه (حدید) هم در لغت عرب معانى متعددى دارد یکى آهن است و یکى هوش و ذکاوت . قبعثرى دوباره تغافل کرد و بلافاصله گفت : (الحدید خیر من البلید) البته اسب باهوش و فطن بهتر از اسب کودن است