قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

مرد طبیعى

روزى على بن میثم که بدو واسطه نسبت بمیثم تمّار دارد و مردى بسیار دانشمند و با فضیلت است وارد مجلس حسن بن سهل وزیر ماءمون گردید. مشاهده کرد مردى دهرى و طبیعى در صدر مجلس نشسته و حسن ، نسبت باو احترامى شایان میکند و تمام اعیان و دانشمندان در مقامى پست تر از او نشسته اند و آن مرد با کمال جراءت در مسلک و مرام خود گستاخانه سخن میگوید و دیگران گوش فرا داده اند این وضع على بن میثم را آشفته نمود و پیش رفته گفت اى وزیر امروز در خارج منزل شما چیز بسیار عجیبى دیدم . حسن بن سهل جریان را سؤ ال نمود. گفت در کنار دجله دیدم یک کشتى بدون ملاح و ناخدا مردم را رسوا کرده از اینطرف رود بطرف دیگر مى برد و از آنطرف بهمین طریق بجانب ما میآورد مرد طبیعى از موقعیت بخیال خود استفاده کرده گفت اى وزیر گویا این شخص در عقلش نقصى پیدا شده که سخن دیوانگان را میگوید و چنین ادعاى محال و غیرقابل وقوعى را میکند على بن میثم رو بطبیعى کرده گفت ممکن نیست یک کشتى بدون ناخدا مسافرینى را از رودى بگذراند مرد مادى فاتحانه و با تمسخر گفت هرگز نمیشود. على بن میثم گفت پس چگونه در این دریاى نامتناهى وجود این موجودات بیشمار در جو لایتناهى این کرات درخشان و اختران فروزان و ماه و ستارگان هر یک در مدار و مسیر معینى بدون خدا و خالقى بسیر و گردش خود ادامه میدهند اى مرد مرد تو براى حرکت یک کشتى از رودى بطرف دیگر ناخدائى را لازم میدانى آیا براى سیر موجودات گوناگون در دریاى آفرینش خدائى لازم نمى بینى اکنون تاءمل کن و فکر نما بین کدامیک از ما ادعاى محال مى کنیم مرد دهرى دیگر جواب نتوانست بگوید و شرمنده سر بزیر افکند و دانست على بن میثم داستان کشتى را وسیله اى قرار داده از براى مجاب کردن و مغلوب نمودن او، حسن بن سهل از این مناظره شیرین بسیار خرسند گردید.