قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

ائمه اینچنین بودند

موسى بن عیسى انصارى گفت بعد از نماز عصر با امیرالمومنین (ع ) نشسته بودم . مردى حدمت ایشان رسید. عرض کرد یا على تقاضائى دارم مایلم حرکت کنید، پیش کسیکه مورد نظر من است با هم برویم و خواسته مرا برآورید، فرمود کار تو چیست ؟ گفت من در خانه ى شخصى همسایه هستم . در آن خانه درخت خرمائى هست که در موقع وزش باد از خرماى رسیده و نارس میریزد و یا پرنده اى از بالاى درخت میاندازد، من و بچه هایم از آنها میخوریم بدون اینکه بوسیله چوب با سنگ آنها را بریزیم ، اکنون میخواهم شما واسطه شوید که از من بگذرد. موسى بن عیسى میگوید حضرت بمن فرمود حرکت کن با هم برویم .

ادامه مطلب ...

حدود همسایگى

حضرت صادق (ع ) فرمود مردى از انصار خدمت پیغمبر(ص ) آمده عرض ‍ کرد من خانه اى در فلان محله خریده ام ، نزدیکترین همسایگانم کسى است که نه از شر او ایمنم و نه بنیکى او امیدوارم ، پیغمبر(ص ) به على (ع ) و سلمان و اباذر (راوى میگوید چهارمى را فراموش کردم گمان میکنم مقداد باشد) دستور داد در میان مسجد با صداى بلند بگویند (لا ایمان لمن ام یامن جاره بوائقه ) ایمان ندارد کسى که همسایه ى خویش را ایمن نگرداند از آزار و شر خود.
پس از آن فرمود اعلام کنید تا چهل خانه از چهار طرف : چپ و راست جلو و عقب همسایه محسوب میشوند.

حق همسایه

سیعد بن جبیر نقل کرد که عبدالله بن عباس وارد بر ابن زبیر شد. ابن زبیر باو گفت تو مرا به پستى و بخل نسبت میدهى گفت آرى ، همانا شنیدم از رسول خدا(ص ) که میفرمود از دایره اسلام بیرونست کسیکه شکم خود را سیر کند و همسایه اش گرسنه باشد ابن زبیر گفت ابن عباس من چهل سالست که بغض شما اهل بیت را در دل گفته ام ، سخنانى بین آنها گذشت ، ابن عباس از ترس جان خویش بطائف رفت در همانجا وفات یافت .

دین فروش

این ابى الحدید میگوید معاویه براى سمره بن جندب صد خزرا درهم جایزه تعیین کرد در صورتیکه نقل کند این آیه درباره على بن ابیطالب (ع ) نازل شده است (و من الناس من یعجبک قوله فى الحیوة الدنیا و یشهدالله على ما فى قلبه و هوالد الخصام و اذا تولى سعى فى الارض لیسفد فیها و یهلک الحرث والنسل والله لا یحب الفساد) دسته اى از مردم گفتارشان ترا بشگفت مى آورد در دنیا و خداوند را بر ضمیر خود گواه میگیرد با اینکه از سخت ترین دشمنانست هر گاه پشت میکند جدیت دارد رفته و فساد در زمین فراهم نماید و کشت و نسل را از بین ببرد خداى فساد را دوست ندارد.
آیه دوم هم درباره ابن مجلم نازل گردیده (و من الناس من یشرى نفسه ابتغاء مرضات الله والله رؤ ف بالعباد) مفاد آیه ، بعضى از مردم جان خود را در راه رضاى خدا میفروشند خداوند بمردم مهربان است ، سمره با صد هزار درهم راضى نشد معاویه دویست هزار رسانید قبول نکرد. سیصد هزار داد نپذیرفت . که بچهار صد هزار رسانید قبول کرد. چنین کسى باید تا فرمایش پیغمبر(ص ) را درباره حفظ حقوق همسایگى قبول نکند.

لاضرر و لاضرار

زراره از حضرت باقر(ع ) نقل میکند که اسشان فرمودند سمرة بن جندب در باغستان مردى از انصار داشت خانه انصارى در ابتداى باغ بود و سمره هرگاه میخواست وارد باغ شود، بدون اجازه میرفت کنار درخت خرمایش . انصارى تقاضا کرد هر وقت میل دارى داخل شوى اجازه بگیر سمره بحرف او ترتیب اثرى نداد و بدون اجازه وارد مى گردید.
انصارى شکایت بحضرت رسول (ص ) برد و جریان را عرض کرد ایشان از پى سمره فرستادند او را از شکایت انصارى آگاه و دستور دادند هر وقت میخواهى داخل شوى اذن بگیر. سمره امتناع ورزید، آنجناب فرمود در اینصورت پس بفروش . با قیمت زیادى تقاضاى فروش کردند او راضى نمیشد، همینطور مرتب قیمت را بالا مى بردند و نمى پذیرفت تا اینکه فرمودند در مقابل این درخت ، درختى در بهشت برایت ضامن میشوم ابا کرد. از واگذار کردن درخت ((فقال رسول الله (ص ) للانصارى اذهب فاقلعها و ارم بها الیه فانه لا ضرر و لاضرار فى الاسلام )) پیغمبر(ص ) فرمود برو درخت را بکن و بینداز پیشش در اسلام زیان نیست و زیان رساندن هم وجود ندارد.

نذر و پیمان را فراموش نکنید

در تذکره دولتشهاى مینویسد: مولى حسن کارشى از شعراء برگ و ماد حین ائمه علیهم السلام است و در غیر مدح این خانواده ، شهر نسروده . هنگامیکه از زیارت قبر پیغمبر(ص ) و طواف خانه خدا بر میگشت قصد عراق عرب را نوده بز یارت حضرت امیرالمومنین (ع ) مشرف شد در مقابل مرقد پاک آنحضرت ایستاد و قصیده ایکه ابتدایش این شعر است شروع بخواندن کرد:
اى زبدو آفرینش پیشواى اهل دین
وى زعزت مادح بازوى تو روح الامین
شب که شد در خواب امیر المومنین (ع ) را دید، باو فرمودند کاشى تو از بلاد دور بسوى ما آمده اى و دو حق از ما طلب دارى یکى اینکه میهمان مائى ، دومى حق اشعارت ، اکنون به بصره برو، و در آنجا تاجرى است معروف به مسعود ابن افلح سلام مرا باو برسان ، بگو امیر المومنین (ع ) میگوید روزیکه میخواستى بطرف عمان حرکت کنى نذرو عهد کردى اگر کشتى حامل اموال تجارتى ات سالم وارد ساحل شود هزار دینار در راه ما مصرف کنى ، از او هزار دینار بگیر و صرف در احتیاجات خودنما. مولى حسن میگوید به بصره رفتم و او را پیدا کردم همینکه حکایت را نقل نمودم نزدیک بود از خوشحالى بیهوش شود گفت بخدا بصره رفتم و او را پیدا کردم همینکه حکایت را نقل نمودم نزدیک بود از خوشحالى بیهوش شود گفت بخدا سوگند که جز او کس دیگرى از راز من آگاه نبود، هزار دینار را تسلیم کرد و از جهت سپاسگزارى و شکر این موهبت خلعت فاخرى هم بمولى اضافه بخشید و لیمه اى نیز بفقراء بصره داد.
باید دوستان ائمه (ع ) متوجه نذرها و پیمان خود باشد و تخلف نکنند که آن بزرگواران به تمام شئون و خصوصیات زندگى دوستان خویش احاطه و توجه مخصوصى دارند.

پرهیزکارى صفوان

شیخ طوسى میگوید، که صفوان بن یحیى از تمام اهل زمان خود بیشتر مورد اعتماد و وثوق بود. در هر شبانه روز صد و پنجاه رکعت نماز میگزارد و در هر سالى سه ماه روزه مى گرفت . سه دفعه زکوة مال میداد، این اعمال بواسطه آن بود که با عبدالله بن جندب و على بن نعمان در خانه خدا پیمان بسته بودند که هر کدام زودتر از دنیا رفتند کسیکه زنده است نماز و روزه و زکوة و حج و سایر اعمال خیریه او را بجا آورد.
عبدالله و على پیش از صفون وفات یافتند از اینرود بنا بقرار داد، صفوان تا زنده بود نماز و روزه و زکوة و حج براى ایشان بجا میآورد در مدینه سنه 210 وفات یافت حضرت جواد(ع ) براى او وسائل غسل (حنوط) و کفن فرستاد دستور داد اسمعیل بن موسى بن جعفر(ع ) بر او نماز بگزداد. از کثرت پرهیزکارى او نقل شده که یکى از همسایگانش در مکه دو دینار داد که بکوفه برساند. صفوان گفت من شتر سوارى خود را کرایه کرده ام ، براى چنین کارى از صاحب آن اجزه ندارم ، مهلت خواست تا از شتردار اجازه بگیرد، رفت و رخصت گرفت .

حقانیت اسلام

کعب ابن اشرف یکى از رؤ ساى یهود مدینه بود آنقدر در آزار مسلمانان و پیغمبر(ص ) اصرار مى ورزید و دشمنان را علیه آنها میشوارنید که روزى پیغمبر در میان اصحاب فرمود کیست شر ابن اشرف را کفایت کند؟ محمد بن مسلمه و چند نفر دیگر تعهد کشتن او را نمودند بالاخره بر این کار موفق شدند و کعب را کشتند.
محیصه یکى از مسلمانان بود. در همسایگى او تاجرى یهودى منزل داشت محیصه در اولین فرصت همسایه ى یهود خود را کشت برادر محیصه بنام حویصه هنوز مسلمان نشده بود جزء یهودیان بشمار میرفت برادر خود را براین کار سرزنش نموده گفت گوشت و پوست ما از نیکوئیهاى این بازرگان روئیده . مرد از همه یهودیان بزرگتر و با سخاوت تر بود.
محیصه در جواب گفت ساکت باش ! کسیکه فرمان کشتن یهودیان را داده اگر امر بکشتن تو نماید بدون لحظه اى تاخیر ترا خواهم کشت با اینکه برادر منى .
حویصه چنان برادر خود را بر این سخن مصمم یافت که دانست در آنچه مى گوید ذره اى مبالغه ننموده است . آن شب را تا سپیده دم در این اندیشه بود با خود گفت دینى که حلاوت آن تلخى مرگ برادر را شیرین کند بر حق است روز بعد خدمت پیغمبر(ص ) شرفیاب شده ایمان آورد

غنائم متعلق به همه است

آنگاه که جنگ حنین به پایان رسید و غنائم تقسیم شد عده اى از اعراب که در آن جنگ حاضر بودند و هنوز ایمان نداشتند. پیش روى پیغمبر(ص ) میدویدند. مى گفتند یا رسول الله ما را نیز بهره اى ببخش ازدحام که آنجناب به درختى پناهده شد ردا را از دوش مبارکش کشیدند پیغمبر فرمود رداى مرا بدهید بخدائى که جانم در دست او است اگر به اندازه درختها بر روى زمین شتر و گاو و گوسفند در اختیار من باشد بین شما تقسیم مى کنم .
در این هنگام موئى از کوهان شتر چیده فرمود بخدا سوگند که از غنیمت شما بمقدار این مو اضافه بر خمس تصرف نمى کنم آنرا نیز بشما مى دهم ، شما هم از عنیمت چیزى خیانت نکنید اگر چه به اندازه سوزن یا نخى باشد از انصار برخاست رشته تافته ئى آورده گفت من این نخ را برداشتم که جل شتر خود را بدوزم !

ادامه مطلب ...

شفاعت را نپذیرفت

هنگامى که مکه فتح شد، در آن روزها که پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آنجا توقف داشت پیش آمدهائى روى داد از آنجمله فاطمه دختر اسود بن عبدالاسود برادر زاده ابوسلمه بن عبدالاسد که از اشراف قبیله بنى مخزوم بود دست به دزدى زد. در بین سرقت گرفتار شد. او را خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم آوردند.
بستگانش با خود اندیشیدند که هیچکس را جرئت نیست واسطه شود تا پیغمبر از کیفر فاطمه بگذرد مگر اسامه بن زید. پیش اسامه رفتند التماسها نمودند تا حاضر به وساطت شد، اسامه خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم رسیده درخواست بخشش فاطمه را نمود از تقاضاى او رنگ رخسار پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم دگرگون شد. فرمود:
لایشفع فى حد فان الحدود اذا انتهت الى فلیس لهامترک : در اجراى حد وساطت پذیرفته نمى شود آنگاه که حدود به من منتهى شد دیگر جاى ترک باقى نمى ماند، باید اجرا شود. اسامه ! مى خواهى شفاعت درباره حدى از حدود خدا بنمائى !!
اسامه ناراحتى پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم را که مشاهده کرد از کرده خود پشیمان شد. عرض کرد: یا رسول الله براى من طلب مغفرت نما. آنگاه پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم فرمود امتهاى گذشته که نابود شدند براى این بود که یکى از بزرگان آنگاه اگر دست بدزدى میزد او را مى گذارند و حد بروى جارى نمى کردند اما وقتى ضعیف و بیچاره اى این عمل را مرتکب مى شد حد را جارى مى کردند.
اگر فاطمه دختر محمد دزدى کند دستور مى دهم دستش را قطع کنند. امر کرد دست فاطمه مخزومیه را قطع نمودند.