قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

بى نیازى ابوذر

حضرت باقر علیه السلام فرمود: عثمان دویست دینار بوسیله دو غلام خود براى اباذر فرستاد، گفت : بگوئید عثمان ترا سلام رسانده مى گوید این دویست دینار را صرف در احتیاجات خود کن . وقتى آن دو غلام به عرض ‍ اباذر رسانیدند پرسید آیا به هر یک از مسلمین همین مقدار داده . جواب دادند، نه . گفت : منهم یکى از آنهایم آنچه به ایشان برسد به من نیز مى رسد گفتند عثمان مى گوید این پول از مال شخصى خود من است قسم به پروردگارى که جز او خدائى نیست هرگز آمیخته با حرام نشده و پاک و حلال است .
گفت من هیچ احتیاج به چنین مالى ندارم اکنون بى نیازترین مردمم . گفتند در خانه تو چیزى نمى بینیم که باعث بى نیازیت شده باشد. پاسخ داد: چرا در زیر این روکش پارچه اى ، دو گرده نان جوین است که چند روز مانده در چنین صورتى چه احتیاج به درهم و دینار دارم به خدا سوگند نمى پذیرم مگر زمانیکه بر این دو گرده نان هم قادر نباشم و خداوند مشاهده کند که بیش یا کمتر از این در اختیار من نیست اینک مرا ولایت على و اولادش و ارادت به خاندان طاهرین آنها از هر چیز بى نیاز کرده . از پیغمبر صلى الله علیه و آله چنین شنیدم و براى مثل من مردى پیر زشت است دروغ گوئى . این پول را برگردانید که مرا نیازى به این و آنچه در دست عثمان است نمى باشد، تا در پیشگاه پروردگار او را به دادخواهى بگیرم.

مراقب آزمایش خداوند باشید

حضرت باقر علیه السلام فرمود: مردى از پیروان حضرت رسول صلى الله علیه و آله بنام سعد بسیار مستمند بود و حزء اصحاب صفه محسوب مى شد (کسانیکه بواسطه نداشتن مسجد زندگى مى کردند) تمام نمازهاى شبانه روزى را پشت سر پیغمبر مى گذارد، آن جناب از تنگدستى سعد متاءثر بود، روزى به او وعده داد که اگر مالى بدستم بیاید ترا بى نیاز مى کنم . مدتى گذشت اتفاقا چیزى بدست ایشان نیامد. افسردگى پیغمبر بر وضع سعد و نداشتن وجهى که او را تاءمین کند بیشتر شد. در این هنگام جبرئیل نازل گردید و دو درهم با خود آورد عرض کرد خداوند مى فرماید ما از اندوه تو بواسطه تنگدستى سعد آگاهیم اگر مى خواهى از این حال خارج شود دو درهم را به او بده و بگو خرید و فروش کند حضرت رسول صلى الله علیه و آله دو درهم را گرفت . وقتى براى نماز ظهر از منزل خارج شد سعد را مشاهده فرمود: به انتظار ایشان بر در یکى از حجرات مقدسه ایستاده . فرمود: مى توانى تجارت کنى ؟ عرض کرد سوگند به خدا که سرمایه ندارم ، دو درهم را به او داده فرمود: با همین سرمایه خرید و فروش کن .

ادامه مطلب ...

قناعت

ابو وائل گفت در خدمت اباذر به خانه سلمان رفتیم . هنگام غذا سلمان گفت اگر رسول خدا صلى الله علیه و آله از تکلف رنج و زحمت انداختن خود) نهى نکرده بود براى شما چیزى تهیه مى کردم ، پس از آن مقدارى نان و نمک آورد. ابوذر گفت : اگر با این نمک نعنا همراه مى شد خیلى بهتر بود. سلمان آفتابه ى خود را به گرو گذاشت و مقدارى نعنا تهیه نمود، پس از آنکه خوردیم ابوذر گفت : (الحمدلله الذى قنعنا) سپاس مر خدائى را است که ما را قانع ساخت . سلمان گفت : اگر قانع بودید آفتابه من بگرو نمى رفت .

صبر در تنگدستى

انس بن مالک گفت : مستمندان مردى را به عنوان پیک خدمت حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرستادند وقتى که شرفیاب شد عرض کرد من از طرف بینوایان پیامى دارم . حضرت فرمود: مرحبا بتو و دسته اى که من آنها را دوست دارم . عرض کرد یا رسول الله فقراء مى گویند ثروتمندان تمام حسنات را برده اند به حج مى روند که ما قادر نیستیم ، اگر مریض شوند زیادى اموال خود را مى فرستند تا برایشان ذخیره باشد. فرمودند به بینوایان بگو هر فقیریکه صابر و شکیبا باشد سه امتیاز دارد که ثروتمندان ندارند:
1- در بهشت غرفه ها ایستکه بهشتیان چشم به آنها مى اندازند همانطوریکه مردم ستارگان را تماشا مى کنند وارد آن قصرها نمى شود مگر پیغمبر مستمند یا شهید بینوا و یا مؤ من فقیر.
2- نصف روز قبل از اغنیاء داخل بهشت مى شوند که طول آن نصف پانصد سال است .
3- هرگاه ثروتمند بگوید سبحان الله والحمدالله و لا اله الا الله و الله اکبر و فقیرى هم همین ذکر را بگوید ثواب غنى معادل فقیر نمى شود اگر چه ده هزار درهم انفاق کند این سبقت در سایر کارهاى نیک و عبادات محفوظ است . پیک بازگشته به آنها خبر داد همه گفتند به این وضع راضى شدیم .

رزق به قدر کفاف خوب است

شیخ جلیل محمد بن یعقوب کلینى از نوفلى نقل کرده که على بن الحسین (ع ) فرمود: حضرت رسول صلى الله علیه و آله در بیابان به شتربانى گذشتند مقدارى شیر از او تقاضا کردند در پاسخ گفت : آنچه در سینه ى شتران است اختصاص به صبحانه اهل قبیله دارد و آنچه در ظرف دوشیده ایم شامگاه از آن استفاده مى کنند آن جناب دعا کردند خداوندا مال و فرزندان این مرد را زیاد کن از او گذشته در راه به ساربان دیگرى برخوردند از او هم درخواست شیر کردند ساربان سنه شتران را دوشیده محتوى ظرفهاى خود را در میان ظرفهاى پیغمبر صلى الله علیه و آله ریخت و یک گوسفند نیز اضافه بر شیر تقدیم نموده ، عرض کرد فعلا همین مقدار پیش ‍ من بود چنانچه اجازه دهید بیش از این تهیه و تقدیم کنم پیغمبر صلى الله علیه و آله دست خویش را بلند کرده گفتند خداوندا به اندازه کفایت به این ساربان عنایت کن همراهان عرض کردند یا رسول الله آنکه درخواست شما را رد کرد برایش دعائى کردى که ما همه آن دعا را دوست داریم ولى براى کسیکه حاجت شما را برآورد از خداوند چیزى خواستید که ما دوست نداریم .
فرمود (و ما قل و کفى خیر مما کثروالهى ) مقدار کمى که کافى باشد در زندگى بهتر از ثورت زیادى است که انسان را به خود مشغول کند این دعا را نیز کردند (الله ارزق محمدا و آل محمد الکفاف ) خدایا به محمد و آل او به مقدار کفایت لطف فرما.

بهلول و دزد

بهلول آنچه پول از مخارجش زیاد مى آمد در گوشه ى خرابه اى زیر خاک پنهان مى کرد زمانى مقدار پولهایش به سیصد درهم رسید، یک روز ده درهم زیاد داشت به طرف همان خرابه رفت تا آن پول را نیز ضمیمه سیصد درهم کند.
مرد کاسبى در همسایگى آن خرابه از جریان آگاه شد، همینکه بهلول کار خود را کرد و از خرابه دور شد آن مرد وارد شده پولهاى او را از زیر خاک بیرون آورد. مرتبه دیگر که بهلول مى خواست سرکشى از پولهاى خود بکند وقتیکه خاک را کنار کرد اثرى از آن ندید. فهمید کار همان کاسب همسایه است زیرا داخل شدن او را به جز آن مرد کسى ندیده .

ادامه مطلب ...

شهادت چهل مؤ من

سید نعمت الله جزایرى در کتاب نوادرالاخبار مى نویسد که برقى از بعضى صحابه نقل کرد. حضرت صادق علیه السلام فرمود: در میان بنى اسرائیل عابدى ریاکار و متظاهر بود به داود پیغمبر صلى الله علیه و آله وحى رسید که فلان عابد ریاکار است پس از چندى عابد از دنیا رفت ، داود به جنازه او حاضر نشد. چهل نفر از بنى اسرائیل اجتماع کرده در موقع تهیه وسائل تکفینش مى گفتند اللهم انا لانعلم منه الا خیرا و انت اعلم به منا) خدایا جز خوبى ما از او ندیده ایم تو دانائى بواقع امر. خداوند عابد را به همین شهادت آمرزید، پس از آنکه دفنش کردند عده دیگرى مساوى عدد اول همان گواهى را دادند.
خداوند به داود وحى کرد: چه وادار کرد تو را بر جنازه عابد حاضر نشدى ؟ عرض کرد پروردگارا سببش اطلاع من از ریاکاریش بود که تو خود خبردارى خطاب رسید اى داود چهل نفر به خوبى او گواهى دادند من از کردارش ‍ گذشتم و او را عفو نمودم با اینکه از باطنش خبر داشتم .
محدث بزرگوار سید نعمة الله مى گوید شاید استناد به همین حدیث کرده شیخ جلیل معاصر، علامه مجلسى صاحب بحارالانوار استحباب شهادت چهل مؤ من را به نیکى و خوبى در کفن برادر مؤ من خود و من خودم از کسانى بودم که شهادت بر کفن مولى علامه مجلسى نوشتم در حال حیوة و زندگى ایشان . در کتاب شرح تهذیب سید مى گوید روز جمعه اى علامه مجلسى در مسجد جامع اصفهان به منبر تشریف برده بودند تا مردم را موعظه نمایند، ابتدا عقاید خود را راجع به ایمان و توابع آن اعتراف کردند.
سپس گفتند مردم ! اعتقاد من اینست ، خواهش مى کنم آنچه شنیدید بر کفن من گواهى دهید، کفن خودشان را به مسجد آورده بودند، مردم گواهى خویش را نوشتند.

خیرالحافظین

عبدالله بن عباس مى گوید هنگامى که پیغمبر صلى الله علیه و آله به جنگ محارب و بنى انمار مى رفت در محلى فرود آمد، سپاه مسلمین نیز همانجا بدستور آن جناب توقف کردند.
از لشگر دشمن هیچکس دیده نمى شد حضرت رسول صلى الله علیه و آله براى قضاى حاجت دور از لشکریان به گوشه اى رفت . در همان حال باران شروع به آمدن کرد وقتى که آن جناب اراده بازگشت نمود رود شدیدى جریان یافت و سیل جارى گردید. این پیش آمد راه برگشت را برایشان بست و بین آن جناب و لشگر فاصله افتاد، تا توقف سیل تنها بدون وسیله ى دفاعى در پاى درختى نشست در این هنگام حویرث بن الحارث محاربى ایشان را مشاهده نمود به یاران خود گفت : هذا محمد قد انقطع من اصحابه ) این مرد محمد است که از پیروانش دور افتاده خدا مرا بکشد اگر او را نکشم .

ادامه مطلب ...

پذیرائى از میهمان

در نهم بحارالانوار ص 514 از تفاسیر عامه نقل مى کند که مردى پیش رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد از گرسنگى شکایت کرد آن جناب فرستاد به نزد زنهاى خود که اگر خوراکى پیش شما یافت مى شود براى آن مرد بدهید. گفتند غیر آب چیزى اینجا پیدا نمى شود پیغمبر صلى الله علیه و آله فرمود: من لهذا الرجل اللیة کیست امشب این مرد را خوراک دهد على علیه السلام عرض کرد من امشب او را مهمان مى کنم .
آنگاه امیرالمؤ منین علیه السلام به خانه پیش فاطمه زهرا آمد، پرسید خوراکى یافت مى شود که این مرد را پذیرائى کنیم ؟ فاطمه علیه السلام عرض کرد مختصریکه بچه ها را کفایت کند هست ولى مهمان را بر فرزندان خود مقدم مى دارم .
حضرت فرمود: نومى الصبیة واطفى ء السراج بچه ها را بخوابان و چراغ را خاموش کن چراغ را خاموش کرد، ظرف غذا را که بر زمین گذاشت على علیه السلام دهان خود را حرکت مى داد و چنان مى نمود که مشغول خوردن است تا میهمان با خاطرى آسوده غذا بخورد همینکه آن مرد به اندازه کافى غذا خورد دست کشید. کاسه را بفضل خداوند پر از غذا یافتند صبحگاه که امیرالمؤ منین براى نماز به مسجد رفته بود بعد از انجام فریضه ، پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله به على علیه السلام نگاهى کرد و قطرات اشک از دیده فرو ریخت . فرمود: یا اباالحسن دیشب خداوند از عمل شما در شگفت شد و این آیه را فرستاد و یوثرون على انفسهم ولو کان بهم خصاصة ) دیگران را بر خویش مقدم مى دارند اگر چه خود تنگدست و گرسنه باشند منظور على و فاطمه و حسن و حسین علیه السلام میباشند.

احترام میهمان روش ائمه بود

حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: دو نفر که یکى پدر و دیگرى پسر او بود به عنوان مهمانى به خانه على علیه السلام آمدند حضرت از جاى خویش براى آنها حرکت کرد ایشان را در بالاى مجلس ‍ نشانید و خود در مقابل آنها نشست ، آنگاه دستور داد غذا بیاورند پس از صرف خوراک قنبر طشت و آفتابه و حوله آورد خواست دست پدر را بشوید على علیه السلام از جا بلند شد و آفتابه را از دست قنبر گرفت تا دست پدر را بشوید ولى آن مرد خویش را به خاک افکنده عرض کرد یا على تو مى خواهى آب بر دست من بریزى خداوند مرا بدان حال ببیند؟ فرمود: بنشین خدا مى بیند ترا در حالیکه یکى از برادرانت که با تو فرقى ندارد مشغول خدمت تو است . نشست على علیه السلام فرمود: قسم مى دهم به حق بزرگى که بر گردنت دارم طورى . آرام و آسوده بنشین چنانکه اگر قنبر بر دستت آب مى ریخت آسوده بودى .
هنگامیکه دست او را شست آفتابه را به محمد بن حنفیه داد فرمود: اگر این پسر تنها آمده بود دست او را مى شستم ولکن خداوند دوست ندارد بین پدر و پسریکه در یک محل و مجلس هستند تسویه باشد اکنون پدر دست پدر را شست تو هم پسر جان دست پسر را بشوى محمد بن حنفیه دست او را شستشو داد. امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود: هر کس على علیه السلام را پیروى کند در این کار شیعه حقیقى خواهد بود