قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

این گونه مسافرت کنید

حضرت صادق علیه السلام فرمود: حضرت زین العابدین علیه السلام مسافرت نمى کرد مگر با رفیقهائیکه او را نمى شناختند با آنها شرط مى کرد در کارهائیکه پیش مى آید اجازه دهند آن جناب هم خدمت کند زمانى با دسته اى به سفر رفت در بین راه مردى ایشان را شناخت به رفیقان گفت : مى شناسید این آقا کیست ؟ جواب دادند نه . گفت : على بن الحسین زین العابدین است ، آنها حرکت کرده دست و پاى حضرت را مى بوسیدند. عرض کرد یابن رسول الله آیا با این این عمل خیال داشتى براى همیشه ما را به آتش جهنم بسوزانى .
چنانچه خداى ناخواسته جسارتى یا دست درازى یا زبان درازى نسبت به شما مى کردیم ، یابن رسول الله شما را چه بر این کار واداشت ؟ آن جنان فرمود: من چندى پیش با عده ایکه مرا مى شناختند مسافرت کردم خدماتى به من مى کردند بواسطه حضرت رسول صلى الله علیه و آله که سزاوار آن نبودم . ترسیدم شما هم مثل آنها بکنید

معاشرت پیامبر خدا صلى الله علیه و آله

 در یکى از سفرها حضرت رسول صلى الله علیه و آله امر فرمود: همراهان گوسفندى بکشند. مردى از اصحاب عرض کرد کشتن آن به عهده ى من دیگرى گفت : پوست کندنش با من سومى عرض کرد من آنرا مى پزم حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود: جمع کردن هیزمش با من گفتند یا رسول الله ما در خدمتگزارى حاضریم ، هیزم جمع مى کنیم شما خود را به زحمت نیندازید فرمود: مى دانم ولکن خوش ندارم خود را بر شما امتیازى بدهم . خداوند دوست ندارد که بنده اش را ببیند خویش را بر رفیقان و همراهان امتیاز داده است .

ادامه مطلب ...

رفتار موسى بن جعفر علیه السلام با پیرمرد

زکریاى اعور گفت : حضرت ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام را در حال نماز خواندن دیدم ، در پهلوى ایشان پیرمردى سالخورده نشسته بود اراده کرد از جاى برخیزد، عصائى داشت آن را جستجو مى کرد تا بدست آورد امام علیه السلام با آنکه در نماز ایستاده بود خم شد عصاى پیرمرد را برداشته بدستش داد و برگشت به موضع نماز خود.

بین دو مسلمان را اصلاح کنید

در کافى ذکر شده که بین ابوحنیفه رهبر حجاج (سائق الحاج ) و دامادش در مورد میراثى مشاجره و گفتگو شد مفضل بن عمر کوفى که از خواص ‍ اصحاب حضرت صادق علیه السلام است بر آنها گذشت چون مشاجره ى آنها را دید، ایشان را به منزل بر دو بینشان را به چهارصد درهم آمیزش داد، آن مبلغ را هم از خود به آنها پرداخت ، گفت : این وجه از من نیست حضرت صادق علیه السلام پیش من وجهى گذاشته که هر گاه بین دو نفر از شیعیان نزاع شود من اصلاح کنم و مقدار مالى که به آن صلح مى شود از همان پول بپردازم

مسیحى اسلام آورد

حضرت صادق علیه السلام فرمود: مردى از کفار اهل کتاب (ذمى ) در راه رفیق امیرالمؤ منین علیه السلام گردید ایشان را نمى شناخت . پرسید کجا مى روى ، حضرت فرمود: به کوفه ، هنگامیکه بر سر دو راهى رسیدند ذمى خواست از راه دیگر برود حضرت مقدارى او را همراهى نمود، ذمى عرض ‍ کرد شما که خیال کوفه داشتید براى چه از این راه میآئید، مگر نمى دانید راه کوفه از این طرف نیست ؟ فرمود: مى دانم ولى دستور پیغمبر ما است که نیکو رفاقت و مصاحبت کردن ، به اینست که رفیق خود را مقدارى همراهى و مشایعت کنند. من از این جهت با تو آمدم . مرد ذمى گفت : شیفته ى اخلاق نیک اسلام شده اند کسانیکه پیروى این دین را نموده اند من شما را گواه مى گیرم که به اسلام وارد شدم .
از همانجا آن مرد به همراهى على علیه السلام به کوفه آمد در کوفه ایشان را شناخت و مراسم اجراء شهادت اسلام را بجا آورد

مسرور کردن مؤ من

سید جزائرى در ریاض الابرار از حضرت سیدالشهداء علیه السلام نقل مى کند: آن جناب فرمود: این فرمایش پیغمبر صلى الله علیه و آله که بعد از نماز بهترین عملها مسرور کردن مؤ من است با وسائلى معصیت نباشد براى من به تجربه رسید.
روزى غلامى را دیدم با خوراک خود سگى را شریک قرار داده پرسیدم چرا چنین مى کنى ؟ گفت : یابن رسول الله من محزونم و جویاى سرورى هستم مى خواهم با مسرور کردن این حیوان غم از دلم زدوده شود زیرا بنده بنده مردى یهودى هستم مایلم از او جدا شوم . ابا عبدالله علیه السلام پیش آن مرد یهودى رفت و دویست دینار قیمت غلام را با خود برد درخواست کرد غلام را بفروشد. آن مرد عرض کرد غلام فداى قدم مبارک شما این بستان را نیز به او بخشیدم دویست دینار را هم تقدیم بشما مى کنم . حضرت فرمود: من مال را به تو بخشیدم مرد یهودى عرض کرد پذیرفتم آن را هم به غلام مى بخشم . سیدالشهداء علیه السلام فرمود: منهم غلام را آزاد کردم دینارها و بستان را نیز به او بخشیدم زن آن یهودى گفت : منهم اسلام مى آورم و مهریه خود را به شوهرم مى بخشم (فقال الیهودى انا ایضا اسلمت و اعطیتها هذه الدار) من نیز مسلمان مى شوم و این خانه را بزنم بخشیدم .

نیکى و احسان نجاتبخش است

خداوند بزرگ به حضرت موسى خطاب کرد آیا در عمرت براى من عملى انجام داده اى (قال الهى صلیت لک و صمت و تصدقت و ذکرتک کثیرا) خداوندا نماز و روزه و زکوة از براى تو انجام داده ام و پیوسته ترا یاد مى کردم .
فرمود اما نماز راهنماى تو است به بهشت و اما روزه سپرى است از آتش ، صدقه زکوة نیز نور است ، یادآورى و ذکر هم براى تو قصرهاى آراسته ى بهشتى خواهد شد براى من چکار کرده اى ؟! حضرت موسى عرض کرد پروردگارا مرا به آن عملى که مخصوص تو است راهنمائى فرما.
خطاب رسید اى موسى هرگز شد دوست مرا دوست داشته باشى و یا دشمن مرا دشمن . (فعلم موسى ان افضل الاعمال الحب فى الله و البغض ‍ فى الله ) حضرت موسى از آن موقع متوجه شد

ادامه مطلب ...

دعا براى برادر مؤ من

ابراهیم بن هاشم گفت عبدالله جندب را دیدم در موقع عرفات ، حال هیچکس را بهتر از او ندیدم پیوسته دست هاى خود را به سوى آسمان بلند کرده و آب دیده اش بر روى او جارى بود تا بزمین مى رسید. چون مردم فارغ شدند به او گفتم در این پایگاه وقوف هیچ کس را بهتر از تو ندیدم .
گفت به خدا قسم دعا نکردم مگر براى برادران مؤ من خود زیرا که از امام ، موسى ابن جعفر(ع ) شنیدم هر کس دعا کند براى برادران مؤ من خویش ‍ پشت سر آنها، از عرش ندا رسد که از براى تو صد هزار برابر باد. به خدا قسم دست برندارم از صد هزار برابر دعاء فرشتگان که قطعا مستجاب و مقبول است براى یک دعاى خودم که معلوم نیست متسجاب شود یا نه

احترام دوستان اهل بیت

ابراهیم ساربان یکى از شیعیان و دوستان ائمه (ع ) بود براى کارى خواست وارد خدمت على بن یقطین شود ابراهیم مردى شتربان و على بن یقطین وزیر هارون الرشید بود از نظر ظاهر، او را آن شاءن را نبود که شخصا پیش ‍ وزیر برود (اینکه مشاهد کنید اسلام چگونه این تعینات و مزایاى پوشالى را لغو کرده و بر تقوى و پرهیزگارى امتیاز به اشخاص داده است ) على بن یقطین ابراهیم را اجازه نداد و از ورودش جلوگیرى کرد. همان سال پس از مدتها على بعنوان حج مسافرت نمود در مدینه خواست شرفیاب خدمت موسى بن جعفر(ع ) شود حضرت اجازه ى ورود ندادند هر چه صبر کرد رخصت نیافت ، روز دوم در بیرون خانه ، آن حضرت را ملاقات نمود عرض ‍ کرد اى سید من تقصیرم چه بود که مرا راه ندادید.

ادامه مطلب ...

تاءدیب همسایه مزاحم

حضرت باقر(ع ) فرمود مردى خدمت پیغمبر(ص ) رسید و از آزار همسایه خویش شکایت کرد حضرت رسول (ص ) او را امر به شکیبائى کردند پس از جندى براى مرتبه پس از شرفیاب شد و جریان گذشته را تکرار کرد باز هم او را امر به صبر کردند. در مرتبه سوم که اظهار دلتنگى از آزار همسایه خویش نمود، پیغمبر(ص ) باو فرمود: صبحگاه جمعه که مردم براى گذاردن نماز جمعه مى روند تو اسباب و لوازم زندگى را از خانه خارج کن ، در میان راه و کوچه بگذار تا هر کس براى نماز از آنجا مى گذرد ببیند. اگر کسى از تو پرسید براى چه اینطور کرده اى . بگو از آزار فلانى .
بدستور آنجناب عمل کرد لوازم زندگى را در میان کوچه گذاشت هنوز چیزى نگذشته بود که همسایه اش او آمد، التماس کرد که اسباب و اثاث را بخانه برگرداند، گفت من با خدا پیمان مى بندم که دیگر ترا نیازارم .