اربع کلمات قالها امیرالمؤ منین علیه السلام :
1- اطع الله بقدر حاجتک الیه .
2- واعص الله بقدر طاقتک على عقوبته .
3- و اعمل لدنیاک بقدر مقامک فیها،
4- و اعمل لاخرتک بقدر بقائک فیها.
این چهار سخن از امیرالمؤ منین على علیه السلام
نقل شده :
1- خدا را به اندازه نیاز و احتیاجت به او اطاعت کن
2- به اندازه اى که طاقت عذاب را دارى گناه و معصیت کن .
3- براى دنیایت به اندازه اى که در آن میمانى کار کن .
4- براى آخرتت به اندازه اى که در آن باقى خواهى ماند کار کن .
مؤ لف گوید: این روایت در المخازن کاشانى در صفحه 335 اینطور
نقل شده است .
العلم اربع کلمات یعنى علم در چهار جمله است .
سئل الامام امیرالمؤ منین على علیه السلام عن العلم ؟
قال اربع کلمات 1- ان تعبدالله بقدر حاجتک الیه 2- و ان تعصیع بقدر صبرک على
النار 3- و ان تعمل لدنیاک بقدر عمرک فیها 4- و ان
تعمل لاخرتک بقدر بقائک فیها
ترجمه ، از امام على علیه السلام درباره علم
سئوال شد، آن حضرت فرمود: علم در چهار جمله است .
1- خدا را به اندازه اى که به او احتیاج دارى عبادت کن و بقیه روایت
مثل همان است که بالا ذکر شد.
لطیفه
یک نفر دهاتى از شهر براى زن جوانش که در عمر خود آیینه ندیده بود، آیینه اى
خریدارى کرد هنگامى که آیینه را به خانه آورد زن بیچاره همین که صورت خود را در
آیینه دید تصور کرد شوهرش زن تازه اى به خانه آورده و شکایت پیش مادرش برد و
آیینه را به او نشان داد، پیرزن هم که هرگز آیینه ندیده بود همان صورت زشت و
پرچین خود را در آیینه دید و در مقام دلدارى به دخترش بر آمده و گفت : ننه جان غصه
نخور که این عجوزه هرگز جاى تو را در دل شوهرت نخواهد گرفت .
لطیفه
روزى یکى از دوستان که از تبلیغ ماه مبارک رمضان با مریدانش برگشته بود، ناگهان
به مغازه اى رسید که آیینه اى بزرگ بیرون ان بود آن روحانى هم همینکه نگاهش به
آیینه آفتاد بلافاصله سلام کرد به خیال اینکه یکى از علماء با مریدانش از روبرو مى
آیند.
لطیفه
روزى یکى از دوستان را دیدم که سوار بر دوچرخه شده یه او گفتم براى شما که
روحانى هستى زشت است که با این وضع سوار دوچرخه شوى ، در جواب خواست بگوید
نه مهم نیست ، چون من دیده ام که بعضى از روحانیون با عمامه سوار موتور سیکلت مى
شوند اشتباها گفت : نه مهم نیست من دیده ام بعضى از روحانیون را که با موتور سوار
عمامه مى شوند.
لطیفه
روزى امیرالمؤ منین على علیه السلام به اتفاق عمر و ابوبکر به راهى مى رفت و
حضرت على در مابین آن دو قرار گرفته بود چون حضرت على کوتاه و چاق بود و
ابوبکر و عمر هر دو بلند قد و دراز بودند عمر از روى شوخى گفت : انت فى
بیننا کنون لنا یعنى تو در میان ما دو نفر مانند نون لنا هستى و این اشاره به
کوتاهى قد امام بود.
ولى امام لطیفه عمر را بى جواب نگذاشت و در جوابش فرمود: انا ان لم اکن فانتم
لا یعنى اگر من نباشم شما نیستید چون اگر حرف نون را از میان لنا برداریم
مى شود لاکه بمعنى نیستى است .
لطیفه
به یک قزوینى که همسرش را در شب زیاد کتک مى زد گفتند: چرا زنت را زیاد مى زنى ،
گفت : براى اینکه مى خواهم با من قهر کند و پشتش را به من کند
لطیفه
قاضى در محکمه از متهم پرسید: خواندن و نوشتن میدانى ؟ متهم جواب داد: خواندن را خیر
ولى مى توانم بنویسم ! قاضى گفت : بسیار خوب چند کلمه اى بنویس ببنیم ، متهم
خطهاى روى کاغذ کشید و گفت ، بفرمائید آقا این نمونه خط من است ، قاضى پرسید اینها
چیست که تو نوشته اى اینکه چیزى خوانده نمى شود خودت بگو چه نوشته اى ؟
متهم گفت : آقا من که اول عرض کردم خواندن بلد نیستم و فقط نوشتن مى دانم پس معلوم
مى شود، شما هم مثل من خواندن نمى دانى.
لطیفه
بهاء الواعظین معرف مى گوید: در ابتداى مشروطه به خانه اى رفتم پیرزن و دختر
جوانى در آنجا بودند، پیرزن پرسید: منظور از مشروطیت چیست ؟ گفتم : قوانین جدید گفت
: مثلا چه چیزى جدیدى ؟ من شوخیم گرفت گفتم : مثلا دختران جوان را به پیر مردان دهند و
زنان پیر را به جوانان ، دخترش گفت : این چه فایده اى دارد؟ پیرزن بلافاصله گفت :
اى بى حیا حالا کار تو به جائى رسیده که بر قانون مشروطه ایراد مى کنى .
لطیفه
معروف است که محمدشاه قاجار روزى از حاج میرزا آقاسى پرسید: این حوض که جلو
عمارت تخت مرمر واقع شده گنجایش چند کاسه آب را دارد؟
حاج میرزا آقاسى هر چه فکر کرد جوابى به ذهنش نرسیده ناچار گفت : قربان من سواد
کافى ندارم ، این موضوع را بهتر است از آخوندها که اطلاع کافى دارند
سئوال بفرمائید.
شاه امر کرد یک آخوند مطلعى آوردند، سئوال خود را با وى تکرار کرد.
آخوند جواب داد: قربان تا کاسه به چه اندازه باشد؟ اگر کاسه به اندازه نصف حوض
باشد، دو کاسه و اگر به اندازه ثلث حوض باشد سه کاسه و اگر به اندازه ربع
حوض باشد، چهار کاسه و...
شاه گفت : بس است بقیه را فهمیدم و امر کرد به او انعامى بدهند و روانه اش کنند
برود!
تفاءل به قرآن یا استخاره قرآنى
در تفاءل به کتاب خدا سه مرتبه قل هو الله احد بخوان و سه مرتبه صلوات بفرست
بعد بگو، اللهم انى تفالت بکتابک و توکلت علیک ، فارنى من کتابک ما هو المکتوم
من سرک ، المکنون فى غیبک پس قرآن را باز کن و
عمل کن به آنچه در سطر اول راست است و این استخاره از طرق
اهل سنت از پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله
نقل شده است
استخاره به قرآن نقل از امام صادق
علامه حلى (ره ) از امام صادق علیه السلام نقل کرده که فرمود: هر کسى بخواهد با قرآن
مجید استخاره کند بعد از بسم الله الرحمن الرحیم این دعا را بخواند: اللهم ان کان
فى قضائک و قدرک ان تمن على شیعة ال محمد بفرج ولیک و حجیک على خلقک ، فاخرج
لنا ایة من کتابک نستدل بها على ذلک ، بعد قرآن کریم را باز کند و شش ورق از
طرف چپ بشمارد و از ورق هفتم شش سطر (خط) بشمارد در سطر ششم نظر نماید و مقصود
را استخراج کند.
عن الصادق علیه السلام : قال یقول الله
عزوجل من شقآء عبدى ان یعمل الاعمال و لا یستخیربى .
امام صادق علیه السلام فرمود: خداى عزوجل مى فرماید: از شقاوت و بدبختى بنده من
اینستکه کارها را بدون استخاره انجام مى دهد یعنى از من مشورت و طلب خیر نمى کند.
عن الصادق علیه السلام : من دخل فى امر بغیر استخارة ثم ابتلى لم یوجر.
از امام صادق علیه السلام نقل شده که فرمود: کسى که در کارى بدون استخاره وارد شود
و گرفتار شود، اجر و پاداشى نخواهد داشت .
عن الصادق علیه السلام : قال : ما ابالى اذا استخرت الله تعالى على اى طرفى
وقعت ، وکان ابى یعلمنى الاستخارة کما یعلمنى السورة من القران .
و باز از امام صادق علیه السلام روایت شده فرمود: پس از استخاره و مشورت با خدا
باکى ندارم که به چه طرفى از دو طرف خیر و شر واقع شوم و بیفتم ، و پدر من
پیوسته به من استخاره یاد مى داد همانطور که سوره (هاى ) قرآن را به من تعلیم مى داد
و مى آموخت .
طریقه دیگرى براى استخاره با قرآن
ابن فهد در موجز ذکر نموده است که بعد از طلب خیر کردن از خدا قرآن بگشاید و آیه
اول صفحه راست را ملاحظه کند اگر آیه رحمتى یا امر بخیرى باشد خوب است و اگر
آیه مذکور در مورد عذاب و عقاب یا خشم و غضب الهى باشد بد است و اگر آیه داراى دو
جهت و مشتبه باشد متوسط است .
استخاره با تسبیح
این استخاره منسوب به امام زمان روحى له الفداء است شیخ بهائى علیه الرحمة فرموده
است که استخاره با تسبیح را از مشایخ و بزرگان علماء دست به دست دارم تا مى رسد
به حضرت حجة بن الحسن عجل الله فرجه الشریف که : سه مرتبه صلوات بر محمد و
آل محمد بفرست و با توجه یک قبضه تسبیح را بگیرد و دو دو بشمارد اگر دو ماند
استخاره بد است و اگر یک دانه ماند خوب است .
اول سوره حمد را بخوان بعد انا انزلنا را و بعد صلوات بر محمد و آل بفرست ، سپس دعاى استخاره را بخوان (مانند دعاى (( یا من یعلم اهد من لایعلم . یا استخیرالله خیرة فى العافیة ) )) و بعد قبضه اى از تسبیح را بگیر و آن را هشت دانه هشت دانه بشمار و اگر یکى ماند خوب و نیک است و اگر دو تا ماند بد است و اگر سه تا ماند میانه است و اگر چهار تا ماند بد است و اگر پنج تا ماند خوب است ولى با رنج و سختى و اگر شش تا ماند خوب است باید عجله کند و اگر هفت تا ماند رنج و ملامت دارد و بد است و اگر هشت ماند بد است .
شیخ صدوق از حضرت امام جعفر صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود: هر که
سوره عم را بخواند از سال بیرون نشود که زیارت کند بیت الله الحرام را البته باید
در هر روز آن را بخواند و هر روز مداومت داشته باشد .
مؤ لف گوید: به تجربه رسیده است و من خود خواندم و به حج مشرف شدم و به یکى
از دوستان که تا حال به حج مشرف نشده بود و
پول هم نداشت و اسم هم براى مکه ننوشته بود یاد دادم او هم مداومت کرد بر خواندن این
سوره و از سال بیرون نرفته بود که به حج مشرف شد همچنین به همسر خود این
سفارش را کردم و او هم توفیق زیارت مکه را پیدا کرد.
لطیفه
حکایت شده که یک نفر یک چشمى پشت سر امام جماعتى نماز خواند، و امام جماعت پس ار حمد
سوره بلد را خواند و گفت : (( الم نجعل له عینین ،)) آیا براى او دو چشم قرار ندادیم
، یک چشمى در نماز گفت : نه خدا براى من یک چشم قرار داده و تو دروغ گفتى ، و نماز
پشت سر دروغگو باطل است چون مرتکب گناه کبیره شده اى .
لطیفه
حکایت شده که یک نفر که از اهالى بصره بود با شخصى که از
اهل کوفه بود درگیر شدند بصرى به کوفى گفت : اگر یک سیلى به روى تو بزنم
تو پرت مى شوى به مدینه ، کوفى گفت : در این صورت دوست دارم یک سیلى دیگر
به آن طرف صورتم بزنى تا خدا حج را نصیبم گرداند و با دست تو به حج بروم .
لطیفه
گویند: که امام جماعتى نماز مى خواند پس از حمد داشت سوره را مى خواند که رسیده به
این آیه (( و ما تلک بیمینک یا موسى )) دزدى که موسى نام داشت و چیزى دزدیده بود
و دستش بود فورا ار آنجا بیرون رفت و گفت : این شیخ حتما جادوگر است و با ترس ار
آتجا پا به فرار گذاشت .
لطیفه
گویند به شخصى آدرس دادند به نشانى (خیابان پشت خانه ) و نقطه یاء وخ خیابان و
نون خانه را نگذارده بودند وى آدرس را اینطور خواند: به نشانى حنابآن پشت خایه .