شیخ ابى حازم ابن عبدالغفار گفت من و ابراهیم ادهم وارد کوفه شدیم در زمان منصور دوانیقى جعفر بن محمد علیه السلام پیش از ما وارد شده بود روزیکه حضرت صادق علیه السلام براى بازگشتن بمدینه از کوفه خارج مى شد علماء و ارباب دانش او را مشایعت کردند و در میان مشایعت کنندگان ابن ثورى و ابراهیم ادهم جلوتر رفته بودند ناگاه کسانیکه پیش رفته بودند مصادف با شیرى شدند، ابراهیم ادهم گفت بایستید تا جعفر بن محمد علیه السلام بیاید به بینیم با این شیر چه میکند. وقتیکه حضرت تشریف آورد جریان را بعرض رسانیدند آن جناب پیش رفت تا نزدیک شیر رسید. گوش او را گرفته از جلو راه دورش کرد؛ سپس روى به جمعیت کرد و گفت اگر مردم اطاعت کنند خداى را آنطور که باید بارهاى سنگنین خود را بر چنین حیوانى میتواند بار نمایند.
حنان ابن سدیر گفت یزید بن خلیفه از قبیله بنى حارث ابن کعب بود، گفت در مدینه خدمت حضرت صادق (ع ) رسیدیم پس از عرض سلام و نشستن عرض کردم من مردى از طایفه بنى حارث ابن کعبم خداوند مرا بدوستى ما هدایت یافتى با اینکه بخدا سوگند در میان بنى حارث بن کعب دوستى ما کم است .
عرض کرد غلامى خراسانى دارم که شغلش گازرى و شستشوى لباس است چهار نفر همشهرى دارد. این پنج نفر در هر جمعه یکدیگر را دعوت مى کنند و هر پنج جمعه یک مرتبه نوبت غلام من میشود. همشهریان خود را میهمانى کرده براى آنها گوشت و غذا تهیه مینماید پس از خوردن غذا ظرفى را پر از شراب نموده آفتابه اى نیز میآورد هر کدام اراده خوردن کردند میگوید باید قبل از آشامیدن صلوات بر محمد و آل او بفرستى (همین کار را میکند) بوسیله این غلام هدایت یافته ام .
فرمود: ترا نسبت به او سفارش میکنم و از طرف من سلامش برسان بگو جعفر بن محمد(ع ) گفت این آشامیدنى که میخورید توجه داشته باش اگر زیاد خوردنش باعث سکر و مستى میشود از یک قطره آن نیز نیاشام زیرا پیغمبر(ص ) فرمود هر مسکرى حرام است .
آن مرد گفت بکوفه آمدم . سلام حضرت صادق (ع ) را به غلام رسانیدم گریه اش گرفت گفت : آنقدر حضرت صادق (ع ) بمن اهمیت داده که مرا سلام رسانده ؟! گفتم آرى و نیز فرموده توجه داشته باش آنچه میآشامى اگر زیادش سکرآور است از کمش پرهیز کن (فرمایش پیغمبر را هم بیان کرد) سفارش ترا بمن کرده اینک منهم در راه خدا آزادت کردم .
غلام گفت سوگند بخدا آن آشامیدنى شراب بوده ولى حال که چنین است عمر داشته باشم دیگر ذره اى نمى آشامم .
در عالم برزخ نه تنها ولایت انسان را کامل مى کنند و افراد ناقص و اولاد مؤ منانى که سقط شده یا در سن کودکى از دنیا رفته اند به تکامل مى رسانند (که در قیامت نقصى و عیبى نداشته باشند).
بلکه در روایات وارد شده است : در عالم قبر و برزخ پاره اى از کمبودهاى تعلیم و تربیت افراد مؤ من جبران مى شود. درست است که آن جا، جاى انجام دادن عمل صالح نیست و انجام آن فقط در دنیاست ، ولى چه مانع دارد که معرفت انسان در آن جا بیشتر و آگاهى افزون تر باشد؟
از امام موسى بن جعفر علیه السلام وارد شده است که به مردى مى فرمود: آیا ماندن در دنیا را دوست دارى ؟ عرض کرد: بلى ، فرمود: براى چه ؟ عرض کرد: براى خواندن ((قل هو الله احد)) امام کاظم علیه السلام سکوت فرمود و پس از آن به حفص فرمود: اى حفص ! هر که از دوستان و شیعیان ما بمیرد و قرآن را خوب یاد نگرفته باشد فرشتگان آن را در قبر به او یاد مى دهند و او را در خواندن قرآن کامل مى گردانند.
خداوند مى خواهد بدان وسیله درجات شیعیان را بالا؛ چون درجات بهشت برابر با آیات قرآن است . در قیامت به انسان گفته مى شود: قرآن بخوان و بالا رو، پس او مى خواند و از درجات بهشت بالا مى رود.
براى ((حق الناس )) در عالم برزخ انسان را زندانى مى کنند و او را نگاه مى دارند تا حق مردم پرداخته شود.
سلیمان دارایى را که یکى از زهاد و بندگان خاص خدا بود بعد از مرگش در خواب دیدند، احوالش را پرسیدند و گفتند: با تو چه کردند؟
در جواب گفت : یک سال است که در عالم برزخ مرا زندانى کرده اند (و عذاب مى کنند). پرسیدند: براى چه ؟ گفت : روزى بار کاهى وارد شهر مى شد، من بدون آنکه از صاحب آن اجازه بگیرم پر کاهى برداشتم که با آن خلال کنم و زیر دندانم نمایم . براى این عمل ، یک سال است که مرا نگاه داشته اند و مورد عتاب قرار گرفته ام که چرا بدون رضایت صاحبش در مال مردم تصرف کرده ام .
عذاب برزخى تنها براى اموات نیست بلکه زنده ها هم ، گاهى عذاب برزخ را در همین دنیا مشاهده کرده اند و اثر درد و رنج آن تا آخر عمر در بدن آنها باقى مانده است .
لازم مى دانم در این جا داستانى را در این باره نقل کنم شاید هشدارى باشد براى کسانى که ((حق الناس )) را مانند شیر مادر مى خورند و در صدد جبران آن نیستند.
روایت شده است : روزى عده اى غلامى را نزد عمر آورند و مدعى بودند که این غلام ارباب و آقاى خود را کشته است . عمر هم دستور داد: که غلام را به عوض آقایش به قتل رسانند.
حضرت امیر المومنین علیه السلام در آن جا حاضر بود. از غلام سئوال کرد: که آیا مولایت را به قتل رسانده اى ؟ عرض کرد: بلى ، فرمود: به چه علت ؟ گفت : به جهت آن که مى خواست با من عمل لواط انجام دهد، راضى نشدم . پس دست ها و پاهاى مرا محکم بست و با زور با من عمل شنیع لواط را انجام داد (من هم ناراحت شدم و او را به قتل رساندم ).
حضرت على علیه السلام از خویشان مقتول سئوال کرد: آیا جنازه را دفن کردید؟ عرض کردند: بلى ، یا امیر المؤ منین ! الان از دفن او فارغ شدیم و پیش شما آمدیم .
روزى حضرت موسى علیه السلام در ضمن مناجات بپروردگار خود عرض کرد خدایا مى خواهیم همنشینى که در بهشت دارم ببینم چگونه شخصى است جبرئیل بر او نازل شد و عرض کرد یا موسى فلان قصاب در محله فلانى همنشین تو خواهد بود. حضرت موسى به درب دکان قصاب آمده ، دید جوانى شبیه شبگردان مشغول فروختن گوشت است .
شامگاه که شد جوان مقدارى گوشت برداشت و بسوى منزل روان گردید. موسى از پى او تا درب منزلش آمد و به او گفت مهمان نمى خواهى ؟ جوان گفت خوش آمدید او را بدرون برد حضرت موسى دید جوان غذائى تهیه نمود آنگاه زنبیلى از سقف بزیر آورد و پیرزنى بس فرتوت و کهنسال را از درون زنبیل خارج کرد. او را شستشو داده غذایش را با دست خویش به او خورانید. موقعیکه خواست زنبیل را بجاى اول بیاویزد زبان پیرزن بکلماتى که مفهوم نمیشد حرکت نمود بعد از آن جوان براى حضرت موسى غذا آورد و خوردند حضرت پرسید حکایت تو با این پیرزن چگونه است ؟ عرض کرد این پیرزن مادر منست چون مرا بضاعتى نیست که جهت او کنیزى بخرم ناچار خودم کمر بخدمت او بسته ام .
حضرت پرسید آن کلماتیکه بزبان جارى کرد چه بود؟ جوان گفت هر وقت او را شستشو میدهم و غذا باو میخورانم میگوید: (غفرالله لک و جعلک جلیس موسى یوم القیمة فى قبته و درجنه ) خداوند ترا ببخشد و همنشین حضرت موسى در بهشت باشى بهمان درجه و جایگاه .
موسى علیه السلام فرمود اى جوان بشارت میدهم بتو که خداوند دعاى او را درباره ات مستجاب گردانیده . جبرئیل بمن خبر داد که در بهشت تو همنشین من هستى .
روزى متوکل خود را بر امام على النقى حضرت هادى علیه السلام عرضه داشت و دستور داد هر اسب سوارى توبره اسب خود را پر از خاک نماید.
و در محل معینى بریزند، در اثر انباشته شدن پشته و تل بلندى مانند کوه درست شد که آنرا تل المخالى (پشته توبره اسبها) نامیدند.
متوکل و حضرت هادى بر فراز آن تل بالا رفتند متوکل گفت میدانید از چه رو شما را خواستم ؟ براى اینکه سپاه مرا مشاهده نمائید تمام لشگریان او لباسهاى مخصوص پوشیده ؟ غرق در سلاح با بهترین زینتها و تمام آرایش سان مى دادند. این عمل را براى ترسانیدن کسانى که اراده مخالف با او را داشتند کرده بود و متوکل از حضرت هادى علیه السلام مى ترسید که مبادا یکى از اهل بیت و بستگان خود را امر بخروج کند. حضرت پس از مشاهده سپاه متوکل فرمودند مى خواهى من هم سپاه خود را بتو نشان دهم گفت دهید تا لشگر شما را به بینم .
دستهاى خود را بدر گاه بى نیاز دراز کرد و دعا نمود در این هنگام متوکل دى از شرق تا غرب تمام آسمان را فرشتگان فرا گرفته اند و مانند ابر فضا را پوشانیده اند از ترس بر زمین افتاد و غش کرد. پس از آنکه بهوش آمد حضرت فرمودند ما در دنیا اظهار چیره دستى با شما نمى کنیم و مشغول به امر آخرت هستیم نگرانى و ترس نداشته باش از آنچه خیال کرده بودى مرا تو در این جهان مزاحمتى نیست .
هر کس در وقت خواب سه مرتبه این جمله را بگوید مثل آن است که هزار رکعت نماز خوانده باشد در آن شب .
یفعل اللّه ما یشاء بقدرته و یحکم ما یرید بعزته .
از حضرت امام زین العابدین علیه السلام در وافى و کافى روایت شده که فرموده اند: هر کس در حال نوره مالیدن این دعا را بخواند خداوند جل شانه او را از کثافات و گناهان پاک مى کند به جاى آن موها، موهایى به او عطا مى فرماید که با آنها معصیت خدا نکند و خلق مى فرماید به عدد هر موى بدن او ملکى را که تسبیح کند از براى او تا روز قیامت و بدرستى که یک تسبیح آنها برابر است با هزار تسبیح اهل زمین و دعاى شریف این است :
ادامه مطلب ...حضرت صادق علیه السلام فرمود: غسل جمعه پاکیزه کننده و کفاره گناهان است از جمعه تا جمعه دیگر و در حدیث دیگر از آن حضرت منقول است هر که غسل جمعه بکند و بخواند این دعا را:
اشهد ان لا اله الا اللّه وحده لا شریک له و اشهد ان محمدا عبده و رسوله اللهم صل على محمد و آل محمد و اجعلنى من التوابین و اجعلنى من المتطهرین .
این غسل و دعا پاک مى گرداند از گناهان او را تا جمعه