قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

نامه محبت آمیز

على اسکافى میگوید: من منشى امیر بغداد بودم و مدتها در این سمت انجام وظیفه مى کردم . ناگاه اوضاعم دگرگون شد و روزگارم به تیرگى گرائید.
امیر نسبت بمن بدبین و متغیر شد، دستور داد زندانیم کردند و تمام اموال منقول و غیر منقولم را ضبط نمودند. چندى در زندان ماندم و پیوسته از ذلت و خوارى و یاءس و ناامیدى رنج میبردم . روزى ماءمورین زندان بمن خبر دادند که اسحق بن ابراهیم طاهرى رئیس شهربانى بغداد بزندان آمده و تو را احضار کرده است . سخت نگران شدم ، بر جان خود ترسیدم ، و از زندگى دست شستم مرا نزد او بردند، اداى احترام نمودم . اسحق به روى من خندید و گفت برادرم عبدالله طاهر از خراسان نامه نوشته و درباره تو شفاعت کرده است . امیر شفاعت او را پذیرفته و دستور داده است از زندان آزاد شوى و تمام اموال و املاکت مسترد گردد. اینک مى توانى بمنزل بروى . خداى را شکر کردم و از شدت شادى بگریه افتادم . همان ساعت رهسپار منزل شدم ، آنروز را در خانه ماندم و بکارهاى پریشانم سر و صورتى دادم .
روز بعد بحضور اسحق طاهرى رفتم ، از وى تشکر کردم ، درباره اش دعاى نمودم ، و گفتم من هرگز حضور امیر عبدالله طاهر شرفیاب نشده ام و سعادت زیارت و شناسائى ایشان نصیبم نگردیده است چه باعث شد که مرا مشمول عنایات خویش ساخته و از من شفاعت کرده است ؟
جواب داد: چند روز قبل نامه اى از برادرم بمن رسید و در آن نوشته بود: پیش از این ، مکاتیب امیر بغداد مشحون از لطف و دلجوئى و آمیخته بمهر و محبت بود و منشى امیر با جملات گرم و مؤ دبى که در خلال نامه بکار مى برد روابط حسنه ما را محکم مى کرد و عواطف و الفت فیمابین را تقویت مى نمود و اینک چندى است که وضع نگارش تغییر کرده و نامه ها فاقد مضامین گرم و مهرانگیز است . میگویند این دگرگونى از آنجهت است که امیر، نویسنده خود را معزول و زندانى نموده و دیگرى را بجاى وى گمارده است .
با توجه باینکه منشى سابق ، شخص وظیفه شناس و خلیقى بود و در نامه نگارى ، مراتب ادب و احترام را رعایت میکرده ، دور از مروت است که در اینحال او را فرو گذاریم و از وى حمایت ننمائیم . از شما میخواهم نزد امیر بروى و جرم کاتب را مشخص نمائى . اگر گناهش قابل عفو است از طرف من شفاعت کن و اگر طرد او از جهت مالى است پول مورد نظر را در حساب من بپردازى و جدا از امیر درخواست نمائى او را ببخشد و بشغل سابقش منصوب نماید. من این رسالت را انجام دادم و پیام برادرم را بعرض ‍ رساندم . خوشبختانه شفاعتش نزد امیر مقبول افتاد و تمام درخواستهاى او را در مورد شما اجابت فرمود.
اسحق طاهرى پس از شرح جریان ، در همان مجلس ده هزار درهم بمن داد و گفت این انعام امیر است که بمنظور دلجوئى بشما اعطاء فرموده است . چند روزى بیش نگذشت که شغل سابقم را نیز بمن محول نمودند و به سمت منشى امیر دوباره مشغول کار شدم . آبروى رفته ام بازگشت ، مشکلاتم یکى پس از دیگرى حل شد، و از همه ناراحتیهاى طاقت فرسا و جانکاه رهائى یافتم .