
عیسى بن ابى دلف نقل مى کند که برادرش دلف که پدرش کنیه از نام او گرفته بود وهن
على بن ابى طالب مى گفت و
شیعه
او را تحقیر مى کرد و آن ها را به نادانى منسوب مى
داشت . یک روز که در مجلس پدر خود نشسته بود، پدرش حضور نداشت گفت :
- پنداشتند
که هر کس عیب على بگوید زنازاده است و شما غیرت امیر را مى دانید که درباره هیچکس
از اهل حرم او گمان بد نمى تواند برد و من على را دشمن دارم .
هنوز این سخن
نگفته بود که ابى دلف بیامد و چون او را بدیدیم به احترام او برخاستیم گفت :
-
سخن دلف را شنیدم . حدیث دروغ نیست و چیزى که در این معنى آمده خلاف ندارد، به خدا
او زنازاده است ، من بیمار بودم و خواهرى کنیزى را که متعلق به او بود و من دلبسته
او بودم پیش من فرستاد و نتوانستم خوددارى کنم و با او بخفتم . کنیز حائض بود و دلف
را بار گرفت و چون حملش نمود او شد. خواهرم او را به من بخشید.
دشمنى دلف و
مخالفت او با پدرش که
شیعه
و مایل به على بود چنان بود که بعد از وفات او مى گفت .
محمد بن على قهستانى گوید:
دلف ابن ابى دلف براى ما نقل کرد که پس از مرگ پدرم
در خواب دیدم که یکى به من مى گفت :
- امیر تو را مى خواهد و من با او رفتم و
مرا به خانه ویرانه اى برد و از پلکانى بالا برد و وارد اتاقى کرد که آثار آتش به
دیوارها و نشان خاکستر بر زمین آن نمایان بود. پدرم عریان نشسته و سرمیان دو زانو
نهاده بود و من گفت :
- دلفى ؟
گفتم :
- بله دلفم !
و شعرى بدین مضمون
خواند:
اگر وقتى مى مردیم ما را رها مى کردند،
مردن براى هر زنده اى آسایش بود. ولى وقتى بمیریم زنده مى شویم و همه چیز را از
ما مى پرسند.
پس از آن گفت :
- فهمیدى
؟!
گفتم : بله !
و از خواب بیدار شدم !
السلام علی المهدی الذی وعد الله عز وجل به الامم
سایت شما در لینک قرار گرفت
سایت توسل به امام رضا علیه السلام را در لینک قرار دهید
بله
الان شما لینک شدین به نام قفسه
اسکای انگار نظر خصوصی نداره
ها؟
خداحافظ تا بعد
با احترام لینک میشین
شما از این وبلاگ تون یعنی از بلاگ اسکای راضی هستین؟
دل را ز علی اگر بگیرم چه کنم
بی مهر علی اگر بمیرم چه کنم
فردا که کسی را به کسی کاری نیست
دامان علی اگر نگیرم چه کنم
سلام مریم
سلام دوست
به روزم با یک عصر
دعوتید به خوانش ونقد[گل]
تهرانیه داشته برا آبادانیه لاف می زده که من یه سگ دارم وقتی میخواد بیاد تو خونه در میزنه،آبادانیه میگه:ولک مگه کلید نداره؟
تهرانیه داشته برا آبادانیه لاف می زده که من یه سگ دارم وقتی میخواد بیاد تو خونه در میزنه،آبادانیه میگه:ولک مگه کلید نداره؟
سلام مریم جون
مطلبت رو خوندم خیلی جالب بود برام.
از لطفتم ممنونم گلی.
بعضیا از خنده سیرن بعضیا از غم میمیرن بعضیا از بس عزیزن هرگز از دلها نمیرن