قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

داستان های هولناک در خانه ارواح

http://www.seemorgh.com/DesktopModules/iContent2/Files/102750.jpgهمیشه داستان‌های زیادی در مورد دیده شدن ارواح و یا شنیدن صداهای عجیب و غریب از خانه‌هایی که در آنها اتفاق بدی رخ داده است و صاحبانشان کشته شده اند، به گوش می‌رسد اما صحت بیشتر این موارد به اثبات نرسیده است. در تمام دنیا داستان و افسانه‌های بسیاری در مورد ارواح شنیده می‌شود که بخشی از تاریخ کشورها را تشکیل می‌دهند. در دنیا عده زیادی وجود دارند که بی رحمانه و بی گناه کشته شده اند و مردم براساس باورهای عامیانه فکر می‌کنند که روح این افراد در آرامش نیست و برای گرفتن انتقام و اجرای عدالت در اطراف محل مرگشان پرسه می‌زنند. افرادی که در زمینه ماوراء الطبیعه تحقیق می‌کنند معتقدند که اثبات یا رد چنین مسائلی نیازمند تحقیقات بسیار است.
یکی از داستان‌های ارواح که نسل به نسل و بیش از 4 قرن است، در مکزیک نقل می‌شود افسانه زن نالان است. داستان زنی است که در نیمه‌های شب با ناله و شیون گریه کرده و دائم فرزندانش را صدا می‌زند؛« کودکانم، کودکان بی گناه من». ادعا می‌شود ناله‌های این زن آن قدر بلند و جانسوز است که تقریباً در تمام شهر شنیده می‌شود. بعضی از مردم ادعا می‌کنند که حتی روح این زن را دیده اند که لباسی کهنه و پاره به تن دارد و روی آن لکه‌های خون دیده می‌شود.

اما داستان این گریه‌های شبانه به این قرار است که در حدود 460 سال پیش یعنی در سال 1550 در مکزیک دختری دو رگه سرخ پوست و اسپانیایی به نام لوئیزادونا- لوئیزا که البته در بعضی از داستان‌ها ماریا نامیده می‌شود - زندگی می‌کرد. زیبایی این دختر به حدی بود که گفته می‌شد زیباترین دختر دنیاست.

همین زیبایی باعث شده بود تا دچار غرور شود. هرچه ماریا بزرگ تر می‌شد غرور او نیز بیشتر می‌شد تا حدی که حتی جواب خواستگارانی که در دهکده داشت را نیز نمی‌داد و عقیده داشت زیباترین دختر دنیا باید با زیباترین مرد ازدواج کند. در یکی از روزهایی که او در انتظار مرد رویاهایش سوار بر اسب سفید بود، یکی از نجیب زادگان اسپانیایی به نام دون نونو مونتکلاس که به مکزیک مهاجرت کرده بود و اتفاقاً چهره ای زیبا داشت وقتی از دهکده آنها گذر می‌کرد با ماریا آشنا شده و با او ازدواج کرد.
در این زمان ماریا تصور می‌کرد که خوشبخت ترین روی کره زمین است و این خوشبختی با به دنیا آمدن فرزندانش تکمیل شد. آنها صاحب سه فرزند شده بودند. در این مدت دون نونو برای دیدن پدر و مادرش مرتب به شهر می‌رفت و باز می‌گشت تا اینکه در یکی از همین سفرها رفت و هیچگاه بازنگشت. پس از گذشت چند ماه ماریا برای یافتن همسرش به شهر رفته و بالاخره او را پیدا کرد اما یکباره با صحنه ای باور نکردنی رو به رو شد. او، همسرش را در میان یک جشن عروسی یافت؛ دون نونو داشت با دختری از یک خانواده متمول اسپانیایی ازدواج می‌کرد.

در این هنگام ماریا ساکت نمانده و به همه گفت که من همسر این مرد هستم اما دون نونو گفته‌های او را تکذیب کرد و گفت من هرگز با زنی بی اصالت مانند تو ازدواج نخواهم کرد و ماریا را به طرز بدی از جشن بیرون کردند. ماریا درمانده و مستأصل، با حس کینه ای عمیق به دهکده بازگشت و در یک حمله جنون آنی به طرز فجیعی کودکان خود را با ضربات چاقو به قتل رساند.
پس از چند ساعت وقتی کمی ‌آرام شد تازه فهمید که چه کاری انجام داده است، ماریا دیوانه وار جیغ می‌زد و با لباس‌هایی که غرق در خون بود در خیابان می‌دوید که دستگیر شد و به جرم قتل فرزندانش مدتی زندانی و بعد از آن به اعدام محکوم شد. زن جوان لوئیزا در میدان اصلی شهر و در ملاء عام به دار آویخته شد و جسد او مدت‌ها بر دار باقی ماند تا عبرتی باشد برای دیگران. اما این پایان داستان او نبود زیرا از آن به بعد مردم مکزیکوسیتی بعد از گذشت این همه سال هنوز تصور می‌کنند که صدای او در گوشه و کنار شهر و در اطراف خانه ای که کودکانش را در آنجا به قتل رسانده بود به گوش می‌رسد که با گریه و ناله فرزندان خود را صدا می‌زند. به همین دلیل مردم نام او را لالورنا به معنی زنی که ناله می‌کند گذاشته اند.

ارواح قصر همپتون
یکی دیگر از مکان‌هایی که ادعا می‌شود ارواح و اشباح زیادی در آنجا رفت و آمد دارند، کاخ همپتون در انگلستان است. ادعا می‌شود مدارک زیادی مبنی بر دیده شدن ارواح در این مکان و همچنین شنیده شدن صدای پای شاه هنری هشتم تا به حال به دست آمده است که همین امر باعث می‌شود تا هر روز صدها نفر بازدیدکننده برای دیدن این کاخ اسرارآمیز به این مکان بیایند. در حدود 500 سال قبل شاه هنری به همراه پنج همسرش در این کاخ زندگی می‌کردند. مشهورترین شبح قصر متعلق به همسر پنجم پادشاه، کاترین ‌هاوارد است. او دختر 18 ساله ای بود که در سال 1514 به عنوان همسر جدید پادشاه، به قصر همپتون وارد شد اما فقط یک سال از ورود او به قصر گذشته بود که رفتار ناشایست او زبانزد خاص و عام شد. او دائم در امور کشوری دخالت کرده و با همدستی افراد طالب قدرت، نقشه قتل پادشاه را در سر داشت. همین امر باعث شد تا شاه دستور دستگیری او را صادر کند اما او از دست سربازان فرار کرده و خود را به شاه رساند تا از او طلب بخشش کند ولی شاه به او توجهی نکرد و سربازان در همان حالی که ناله و گریه می‌کرد او را کشان کشان بردند و اعدام کردند. از آن زمان ادعا می‌شود که هر سال درست در همان روز و در همان تالار، صدای زنی می‌آید که با فریاد گریه می‌کند. این تالار امروزه به نام تالار ارواح شناخته می‌شود. گفته می‌شود روح او تا به حال بسیار دیده شده است اما به خاطر اینکه دائم به این سو و آن سو می‌دود، کسی نتوانسته است از او عکس بگیرد ولی کسانی که او را با دقت دیده اند، می‌گویند موهای بلند و به هم ریخته ای دارد که صورتش را پوشانده است.
شبح دیگر، مربوط می‌شود به ملکه جین سیمور که در سال 1537 پسری به دنیا آورد و تنها یک هفته بعد از تولد فرزندش از دنیا رفت. او در حالی که با لباسی سفید و شمعدانی در دست در کاخ پرسه می‌زده، دیده شده است.
از اشباح دیگری که با ایجاد سر و صدا کاخ همپتون را که روزی یکی از زیباترین قصرهای انگلستان بود، به مکانی رعب آور تبدیل کرده اند می‌توان به شبح اسقف اعظم لاوود اشاره کرد که در کتابخانه به دست افراد ناشناس سر از بدنش جدا شده بود.

روح او طوری دیده شده است که سرش روی زمین می‌غلتد و دائم صدای فریاد او به گوش می‌رسد. همچنین شبح سیبل پن، ندیمه پسر هنری است که در سال 1562 از دنیا رفت و در حیاط قصر به خاک سپرده شد اما هیچ کس از مکان قبر او اطلاع نداشت تا اینکه در سال 1829 هنگامی‌که کلیسای قصر تخریب شد قبر او نیز نمایان شد. از آن تاریخ به بعد ادعا می‌شود شبح سرگردان او هم در قصر دیده شده است. یکی از مدارک موجود که برخی محققان تلاش می‌کنند بوسیله آن وجود این اشباح را ثابت کنند، تصاویر ضبط شده توسط دوربین‌های مدار بسته قصر است. این تصاویر، شبحی را نشان می‌دهند که در حال باز و بسته کردن درهای قصر است. این تصاویر توسط بسیاری از شبکه‌های تلویزیونی نیز نمایش داده شد. دکتر ریچارد ویسمن، روان شناس و عضو هیأت علمی‌دانشگاه هردفورد شایر در این رابطه می‌گوید: «ارواح واقعاً وجود دارند اما این فیلم همچنان مورد بررسی قرار می‌گیرد تا صحت یا ساختگی بودن آن اثبات شود.»

خانه اشباح
جی آنسون یکی از نویسندگان مشهور آمریکایی است که می‌گوید فقط داستان‌های واقعی می‌نویسد. در سال 1977، او کتابی راجع به یک خانواده در جزیره لانگ در آمریکا نوشت که به دلایل نامعلوم در خانه شان به قتل رسیده بودند.
موضوع از این قرار بود که در اواسط سال 1974 خانواده دیفئو به خانه ای ویلایی در جزیره لانگ نقل مکان کردند اما چند ماه بعد در یکی از شب‌های سرد زمستانی در سیزدهم نوامبر وقتی رونالد و لوئیز به همراه دو پسر و دو دختر خود در خواب بودند، با گلوله‌های یک فرد ناشناس به قتل رسیدند که دلیل این آدمکشی هیچگاه مشخص نشد. اما این تازه اول ماجراهای وحشتناکی بود که از آن به بعد در این خانه اتفاق افتاد. با مرگ این خانواده مدت‌ها خانه خالی از سکنه بود تا بالاخره برای فروش گذاشته شد. تا اینکه خانواده لاتزس با داشتن سه فرزند، از بزرگی این خانه خوششان آمده و آنجا را خریدند.
چیزی نگذشته بود که اتفاقات خارق العاده این خانه زندگی آنها را به جهنم تبدیل کرد. آنها هر شب با صداهایی ترسناک و عجیب از خواب بیدار می‌شدند، درها و پنجره‌های قفل، خود به خود باز می‌شد. گویا کسی در آشپزخانه مشغول کار بود و دائم صدای باز و بسته شدن درهای کابینت و شیر آب می‌آمد. حتی صدای صحبت چند نفر با هم یا صدای بازی بچه‌ها نیز به گوش می‌رسید. نیرویی عجیب در خانه بود که آنها را هر شب در ساعت 3:15 دقیقه یعنی ساعتی که خانواده دیفنو به قتل رسیده بود بیدار می‌کرد.
خانواده لاتزس دیگر طاقت زندگی در این خانه را نداشتند. کشیش کلیسای سنت ماری که در نزدیکی خانه آنها بود، داستان کشته شدن خانواده دیفئو را برای آنها تعریف کرد و به آنها گفت که روح این خانواده هنوز در اینجا ساکن است و بهتر است شما از این خانه بروید.
خانواده لاتزس که تنها 28 روز در این خانه ساکن بودند آنجا را ترک کردند. از آن روز به بعد این خانه خالی و متروک باقی مانده است و هیچ کس جرأت نزدیک شدن به آنجا را ندارد.

شهر ارواح
یکی از معروف ترین شهرهایی که گفته می‌شود ارواح و اشباح در آن رفت و آمد دارند شهر قدیمی ‌و متروک تامب استون است که در غرب آمریکا و در ایالت آریزونا قرار دارد. بدون اینکه کسی بخواهد داستان شهر را تعریف کند، خیابان‌ها خود بیانگر تراژدی‌های بسیاری است که در این شهر اتفاق افتاده است.
در 28 اکتبر 1880 فرد وایت که به تازگی به این شهر آمده بود و اولین کلانتر تامب استون به حساب می‌آمد، به طور اتفاقی با گلوله یک پسر کابوی به نام کارلی بیل بروسیس کشته شد. مدتی بود که کلانتر به کارلی بیل که عضو یک گروه خلافکار در این شهر بود مشکوک شده بود و حتی یکی از اعضای گروه را به خاطر خلاف‌های متعدد دستگیر کرده بود.
سرگرمی ‌این گروه گذاشتن هدف و شلیک به آنها بود و حتی به عبور عابران نیز هیچ توجهی نداشتند. آن روز صبح نیز آنها مشغول شلیک به قوطی‌های نوشابه بودند که کلانتر نیز هدف یکی از این گلوله‌ها قرار گرفت و کشته شد. از آن روز به بعد بود که افراد این گروه روز خوش ندیدند و یکی پس از دیگری با شلیک یک مرد ناشناس که کتی بلند و سیاه بر تن داشت کشته می‌شدند.

نکته بسیار عجیب در مورد کشته شدن این افراد کشته شدن آنها درست مانند کلانتر بود و اینکه ادعا می‌شد به جز آنها هیچ کس نه مرد سیاهپوش را می‌دید و نه او را می‌شناخت. اما این تنها رخداد عجیب تامب استون نبود؛ بعد از این ماجرا، اتفاقات بد دیگری هم برای شهر پیش آمد؛ دو آتش سوزی مهیب در دو سال پیاپی یکی در اول ژوئن 1881 و یکی در می‌1882 باعث از بین رفتن قسمت عظیمی ‌از شهر و کشته و بی خانمان شدن صدها نفر شد.
40 مرد در یکی از سالن‌های شهر محبوس شده و زنده زنده در آتش سوختند. از آن به بعد بود که این شهر به شهر ارواح مشهور شد و دیگر کسی حاضر نبود در آنجا زندگی کند. علت اصلی ترس مردم از این شهر، شنیدن صداهای عجیب و غریب بود. این صداها شبیه زمزمه کردن عده ای با هم بود. مردم ادعا می‌کردند در خیابان‌های شهر صدای گلوله به گوش می‌رسد در حالی که کسی تیراندازی نکرده است و همچنین صدای خرد شدن چوب‌های خانه‌ها بر اثر آتش سوزی در همه جای تامب استون شنیده می‌شود.
کسانی که به این شهر سفر کرده اند می‌گویند ساکنان اندک شهر معتقدند که هنگام غروب می‌توان روح تمام کسانی را که در این شهر جان خود را از دست داده اند، دید.
معروف ترین شبحی که بیشتر مسافران شهر مدعی هستند که آن را دیده اند، شبح زنی است که کودکش را بر اثر ابتلا به تب زرد از دست داده و از شدت ناراحتی خودکشی کرده است.
او با لباسی سفید در حالی که صدای لالایی اش در تمام شهر شنیده می‌شود دیده شده است. تا به حال 31 مورد گزارش مختلف در مورد دیده شدن یا شنیدن صدای این ارواح به مرکز تحقیقات علوم ناشناخته در آریزونا ارائه شده است. طبق این گزارشات صداها در سکوت شب به وضوح قابل شنیدن است.

ارواح سرگردان آلکاتراز
محققانی که در مورد ماوراء الطبیعه و خصوصاً ارواح تحقیق می‌کنند، می‌گویند که یکی از مکان‌هایی که می‌تواند مملو از ارواح سرگردان باشد زندان آلکاتراز در سان فرانسیسکو است که تعداد کسانی که از آنجا زنده خارج شده اند انگشت شمار است.
نیروهای امنیتی که از سال 1946 تا 1963 در آنجا مشغول به کار بودند و همچنین کارمندان زندان که به همراه خانواده‌هایشان در این جزیره زندگی می‌کردند ادعا می‌کنند هر روز صداهای عجیبی مانند ناله کردن و فریادهای دلخراش از سراسر زندان به گوش می‌رسید.
این زندان به مدت 29 سال محلی برای نگهداری معروف ترین جنایتکاران دنیا از جمله ال کاپون بود. زندانیان آلکاتراز شکنجه‌های شدیدی می‌دیدند تا به کارهای خود اعتراف کنند. آنها مجبور بودند روی سنگ‌های سرد و چسبیده به هم، شب را به صبح برسانند و در اتاق‌های تاریکی نگهداری می‌شدند که حتی روزنه ای از نور نداشت. این زندان در سال 1963 به دستور رابرت اف کندی برای همیشه تعطیل شد.
 
گردآوری: گروه فرهنگ و هنر سیمرغ
منبع: مجله همشهری سرنخ، شماره 75/ ندا بهجتیان

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد