قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

جوانی که در معرض گناه قرار گرفت اما از امیرالمومنین شرمنده شد

http://www.bornanews.ir/Image/News/2011/8/69856_634486576856035599_m.jpgبه گزارش سرویس قاب نقره برنا، زندگى بزرگان مخصوصاً اولیاى الهى دانشگاهى است انسان‌ساز که شاگردان آن سلمانها و ابوذرها هستند و بهترین عمل تدبر و تفکر و اندیشه در زندگى اولیاء الهى است .
زیباترین صورتهاى معشوق حقیقى در هر زمان و مکانى تمامى فرزندان آدم (ع) را به عشق بازى فرا مى‌خواند ، اما آدمزادگان چنان سرگرم خورد و خوراک و پوشاکند که از تمام فریادهاى بلند جهان هستى حتى ندایى ضعیف را نمى‌شنود .

حضرت امیرالمؤمنین (ع) در بیانى نورانى مى‌فرمایند: مایه عبرت بشر بسیار است، ولیکن عبرت آموزان اندک‌اند.
و نداى ملکوتى فرشته وحى به تمامى بشر امر می‌کند : اگر دلى بیدار باشد خواهد دید که سراسر جهان هستى فریاد برمى آورند ، یکى هست و نیست جز او.
لیکن اقتضاى زندگى مادى ، انسان را از مسیر حق غافل مى کند؛ لذا خداوند انبیاء و اولیاء خود را براى بیدار کردن فطرت خفته بشر مى‌فرستد تا شاید انسان خاک نشین نظرى به افلاک کند و همراه آخرین فرستاده خود ثقل اکبر و نور مبین قرآن کریم را نازل مى‌کند و در آن قصه و داستان گذشتگان را بیان مى کند تا شاید « عبرت آموزان » عبرت بگیرند .

در ادامه حکایتی درباره توبه یک جوان را می‌خوانید که حجت الاسلام و المسلمین شیخ حسین انصاریان آن را در کتاب خود با نام"داستانهای عبرت‌آموز" اینگونه نقل کرده‌اند:

این فقیر در ایام ولادت امام عصر ( عج ) براى تبلیغ به بندرعباس ، مرکز استان هرمزگان رفته بودم ، شب جمعه آخر مجلس بناى قرائت دعاى کمیل بود .
من دعاى کمیل را از حفظ در تاریکى مطلق مى خوانم و از این نظر شرکت کنندگان حالى خاص دارند .


لحظاتى قبل از شروع کمیل ، جوانى در حدود بیست ساله که او را تا آن زمان ندیده بودم نامه اى به دستم داد .

پس از کمیل به خانه برگشتم ، آن نامه را خواندم، برایم بسیار شگفت آور بود، نوشته بود: اهل این گونه مجالس نبودم ، سال گذشته اوایل ظهر یکى از دوستانم به من تلفن زد که ساعت چهار بعد از ظهر به دنبال تو مى آیم تا با هم به جایى برویم.
در ساعت مقرر آمد، داخل ماشین به او گفتم: قصد کجا دارى؟ گفت: پدر و مادرم به مسافرتى چند روزه رفته اند . خانه کاملا خالى است ، مى‌خواهم لحظاتى با هم باشیم. وقتى به خانه او رفتم به من گفت : دو زن جوان را دعوت کرده‌ام ، هر دو در خانه هستند و آماده براى اینکه خود را در اختیار ما بگذارند ، مرا به اطاقى فرستاد و خودش به اطاق دیگر رفت ، وقتى آماده برنامه شدم به ذهنم آمد که در پرده هاى تبلیغى مربوط به شما نوشته « شب جمعه دعاى کمیل »، مى دانستم این دعا از امیرالمؤمنین (علیه السلام) است ولى مجالس قرائت دعاى کمیل را ندیده بودم، در آن حالت شدید شیطانى ، به شدت از امیرالمؤمنین شرمنده شدم ، حیا و ترس تمام وجودم را گرفت ، به شدت از خودم بدم آمد ، از جا برخاستم ، بدون اینکه با آن زن کم ترین تماسى داشته باشم از آن خانه فرار کردم.

حیران و سرگردان در خیابانهاى بندر پرسه مى زدم تا هنگام شب رسید ، به مسجد آمدم و در تاریکى جلسه پشت سر شما نشستم ، از ابتدا تا انتهاى دعاى کمیل با شرمندگى و سرافکندگى گریه کردم ، از خدا خواستم زمینه ازدواج مرا فراهم آورد ، علاوه از افتادن در لجن زار گناه حفظم نماید . دو سه ماهى گذشت به پیشنهاد پدر و مادرم که به خواب نمى دیدم با دخترى از خانواده اى محترم ازدواج کردم ، دختر در سیرت و صورت کم نظیر است و من این نعمت را از برکت ترک گناه و شرکت در دعاى کمیل امیرالمؤمنین (علیه السلام) دارم ، امسال هم همه شبها در این مجلس شرکت کردم و این نامه را رقم زدم تا بدانید این جلسات چه سود سرشارى براى مردم بخصوص جوانان دارد !


منبع: خبرگزاری برنا

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد