از حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم
نقل شده که : خداوند بعد از آن که آدم را از بهشت بیرون کرد به او امر نمود کشاورزى و
زراعت کند، و چند شاخه از میوه هاى بهشت مانند: خرما، انگور، زیتون و انار، به او داد. آدم
هم قدرى از آنها را براى آینده فرزندان خود کاشت و از میوه آنها خورد.
ابلیس به او گفت : این ها چیست که کاشته اى ؟ من که در زمین بودم این ها را ندیده ام . به
من اجازه بده از آنها بخورم ، ولى آدم اجازه نداد.
شیطان سرانجام نزد حوا آمد و گفت : اى حوا! تشنگى و گرسنگى به من فشار آورده ،
قدرى از این میوه به من بده ، حوا گفت : آدم با من عهده کرده که به تو چیزى ندهم ؛ زیرا
این ها میوه هاى بهشتى هستند و تو نباید از آنها بخورى ، شیطان گفت :اى حوا! قدرى از
آب آن را در کف دست من فشار بده ، قبول نکرد. گفت : بگذار بمکم و از آن نمى خورم .
خوشه اى انگور گرفت و دانه اى از آن را مکید، زمانى که دندان روى آن گذاشت حوا از
دهانش بیرون آورد. بعد از آن خداوند به حضرت آدم علیه السلام وحى فرستاد که :
دشمن من و تو از انگور مکید و شرابى که از آن به دست مى آید بر تو حرام مى شد. بار
دوم پیش حوا آمد و از او خواست خرما بمکد. او هم اجازه داد و بوى خوش از آن هم رفت ؛ چون
تا آن هنگام انگور و خرما بهترین بوى خوش را داشتند.
در حدیث دیگرى است که : وقتى حضرت آدم علیه السلام از دنیا رفت ، شیطان آمد و زیر
درخت انگور ادرار کرد، ادرار او در تمام عروق انگور نفوذ کرد. از همین رو خداوند شراب را
حرام کرد؛ زیرا ادرار او در شیره انگور جاى گرفت .