قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

لطیفه

یکى از بزرگان شام که در اصفهان بود نقل کرد، مردى از اهل شام بر من وارد شد من او را روزى با خود به حمام بردم و در حمام مردى از اهل اصفهان بود، پس عرب شامى بادى صدادار از خود خارج نمود، پس ‍ من بر او فریاد زدم که این چه کارى بود کردى ؟ او گفت : اى برادر ما به زبان عربى ضرطه خارج مى کنیم و آنها عجم هستند و زبان ما را نمى فهمند، همانطور که ما زبان آنانرا نمى فهمیم .

لطیفه گویند یکى از اعراب شترى کم کرده بود، نذر کرد که اگر تو را پیدا کند به دو درهم بفروشد اتفاقا شتر پیدا شد اما عرب راضى نشد که شتر را به این قیمت کم بفروشد، پس گربه اى گرفت و به گردن شتر آویخت ، و به بازار آورد و فریاد زد که شتر را به دو درهم مى فروشم و گربه را به پانصد درهم ، و آن دو را جداى از هم نمى فروشم ، شخصى به او گفت : چه شتر ارزانى البته اگر گردن بند نداشت .

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد