در حدیث آمده است که امیرالمؤ منین علیه السلام روزى به حضرت فاطمه علیهاالسلام
فرمود: حدود ده سال است که با تو زندگى مى کنم و در این مدت یک لقمه غذاى خوب با
تو نخوردم ، فاطمه علیهاالسلام گریه افتاد و رفت خدمت پدر بزرگوار حضرت محمد
صلى الله علیه و آله و سلم و کلام پسر عمویش را به او رساند و از فقر و ندارى به
پشگاه آن حضرت شکایت کرد حضرت رسول صلى الله علیه و آله و سلم به او فرمود:
وقتى خواستى غذائى براى او بپزى تدبر و تفکر کن و غذاى خوبى براى او بپز.
فاطمه سلام الله علیها گریه نمود و عرض کرد: یا
رسول الله وقتى در خانه چیزى نباشد چگونه غذاى خوب بپزم ؟ بهترین غذاى ما مشتى از
آرد جوى غربال نشده است که با آب جوش پخته مى شود بدون روغن و چربى ، پس بگو
فاطمه با این حال چه کند؟
جبرئیل نازل شد، و عرض کرد: یا رسول الله فاطمه گناهى ندارد و على هم راست مى
گوید و تا حال لقمه خوبى نخورده زیرا هر موقع که مى خواهد غذا بخورد به فکر این
آیه مى افتد کل نفس ذائقة الموت هر نفسى چشنده مرگ است ، لذا وقتى غذا
به دهن مى برد که بخورد به فکر قبر و سئوال دو فرشته الهى و
هول و توسهاى قیامت مى افتد، و هیچگاه مزه غذا را نمى فهمد، همانا على (ع ) در یک وادى و
فاطمه در وداى دیگر است .