پیرزنى بیمار شد. پسرش او را نزد پزشک برد. دکتر مشاهده کرد پیرزن خود را آرایش کرده و لباس نیکو پوشیده است . پس حال او بدانست و گفت : این زن چقدر به شوهر احتیاج دارد.
پسر با تعجب گفت : آقاى دکتر، چه مى گوئید، او خیلى پیر است .
زن نگاه تندى به پسرکرد و گفت : فضولى موقوف ، آقاى دکتر بهتر از تو تشخیص مى دهد.