موسى بن عیسى انصارى گفت بعد از نماز عصر با امیرالمومنین (ع ) نشسته بودم . مردى حدمت ایشان رسید. عرض کرد یا على تقاضائى دارم مایلم حرکت کنید، پیش کسیکه مورد نظر من است با هم برویم و خواسته مرا برآورید، فرمود کار تو چیست ؟ گفت من در خانه ى شخصى همسایه هستم . در آن خانه درخت خرمائى هست که در موقع وزش باد از خرماى رسیده و نارس میریزد و یا پرنده اى از بالاى درخت میاندازد، من و بچه هایم از آنها میخوریم بدون اینکه بوسیله چوب با سنگ آنها را بریزیم ، اکنون میخواهم شما واسطه شوید که از من بگذرد. موسى بن عیسى میگوید حضرت بمن فرمود حرکت کن با هم برویم .
در خدما ایشان رفتیم ، پیش صاحب درخت که رسیدیم على (ع ) سلام نمود او جواب داد، احترام کرد و شادمان شد، عرض کرد یا على بجه منظور تشریف آورده اید، فرمود این مرد در خانه تو مى نشیند از درخت خرمائى که دارى (خرما بوسیله ) باد پرنده میریزد بدون اینکه با سنگ با چوب بزنند آمدم در خواست کنم او را حلال کنى .
صاحب خانه امتناع ورزید مرتبه دوم حضرت در خواست کرد باز قبول ننمود در مرتبه سوم فرمود بخدا قسم از طرف پیغمبر(ص ) ضامن میشوم در قبال این کار خووند بستانى ترا در بهشت عنایت کند این بار هم نپذیرفت ، کم کم نزدیک شامگاه شد على (ع ) فرمود آن خانه را بفلان باغستان من میفروشى ؟ پاسخ داد: آرى . حضرت گفت خداوند و موسى بن عیسى انصارى بشهادت میگیرم که فلام باغستان را باتمام اشجار و درختهاى خرمایش در مقابل آن منزل بتو فروختم آیا راضى هستى ؟ صاحب منزل باور نمى کرد على (ع ) این معامله را بکند گفت منهم خدا و موسى بن عیسى را گواه میگیرم که فوختم خانه را در مقابل آن باغ .
على (ع ) رو کرد بمردیکه در خانه بعنوان همسایگى مى نشست فرمود منزل را برسم مالکیت تصرف کن خواوند بتو برکت دهد حلال باد برتو. در این هنگام صداى اذان بلند شد همه حرکت کردند براى انجام فریضه نماز مغرب و عشاء را با پیغمبر(ص ) خواندیم ر کسى بمنزل خود رفت فردا پس از نماز صبح پیغمبر(ص ) مشغول تعقیب بود حالت وخى بر آنجناب عارض گشت . جبرئیل نازل شد. پس از پایان وحى روى به اصحاب کرده فرمود کدامیک از شما دیشب عمل نیکى انجام داده اید خودتان مى گوئید یا من بگویم على (ع ) عرض کرد شما بفرمائید پیغمبر(ص ) فرمود اینک جبرئیل بر من نازل شد، گفت شب گذشته على بن ابیطالب (ع ) کار پسندیده اى انجام داد پرسیدم چه کار، گفت این سوره را بخوان ((بسم الله الرحمن الرخیم و اللیل اذا یغشى والنهار اذا تجلى تا این آیه فاما من اعطى واتقى و صدق بالحسنى قسنیسره للیسرى )) الى آخر سوره .
روبعلى کرد فرمود تو تصدیق به بهشت کردى و خانه را بان مرد بخشیدى و بستان خود را دادى ؟ عرض کرد بلى فرمود این سوره درباره ات نازل شد آنگاه خرکت کرد پیشانى او را بوسید و گفت من برادر تو هستم و تو برادر من .