قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

تحمل مشکلات جنگ

آخرین جنگى که براى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم پیش آمد غزوه تبوک بود. چون خبر به پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم رسید که پادشاه روم لشگر گرانى فراهم نموده و آماده جنگ با شما شده است ، رسول اکرم صلى الله علیه و آله و سلم به مسلمین دستور داد که براى پیکار آماده شوند.
تنگدستى سختى مسلمین را فراگرفته بود. عده اى از مهاجرین و انصار با کمک هاى مالى لشگر را تقویت نمودند. بطوریکه نقل شده ابوعقیل انصارى یک صاع خرما (سه کیلو گرم ) براى تجهیز لشگر آورد. عرض کرد یا رسول الله دیشب تا به صبح با ریسمان آب کشیده ام و دو روز مزدورى براى مردم نموده ام مزد خود را که دو صاع خرما بود دو قسمت کردم یک صاع براى خانواده ام گذاشتم و یک صاع را براى کمک به لشگر آوردم . پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم دستور داد خرماى او را هر بر روى سایر کمک ها اضافه نمایند.

تنگدستى بر مسلمین چنان روى آورده بود که نام این غزوه را جیش العسره نهادند. در تفسیر مجمع جلد 5 ص 79 ذیل آیه ((لقد تاب الله على النبى و المهاجرین و الانصار الذین اتبعوه فى ساعه العسره )) مى نویسد به طورى در فشار بودند که هر دو نفر یک شتر داشتند هر کدام به نوبت ساعتى سوار مى شدند آنگاه سواره پیاده مى شد دیگرى سوار مى گردید (و کان زادهم الشعیر المسوس و التمر المدود و الاهاله السنخه ) خوراک آن ها جو شپشک افتاده و خرماى کرم زده و روغن بو آمده بود چنان در سختى بودند که باینطریق جلو گرسنگى را مى گرفتند:
هر وقت بشدت گرسنه مى شدند یک نفر خرمائى را در دهان مى گذاشت آنقدر نگه مى داشت که طعم و مزه اش را بچشد. سپس برفیق خود میداد، باز رفیقش مى مکید و مقدارى آب میاشامید، آنگاه به دیگرى مى داد.
یکیک این خرما را مکیده آب آن را مى خوردند و بعد بدیگرى مى دادند تا دانه اش باقى میماند.
در این جنگ اباذر سه روز از پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم عقب ماند. زیرا شترش ضعیف بود نمى توانست راه بپیماید. در بین راه از حرکت باز ماند شتر را رها کرده . بار خود را بر دوش گرفت و پیاده از پى سپاهیان آمد تا به آنها رسید.
هوا گرم شده بود سپاهیان دیدند یک نفر از دور دیده مى شود پیغمبرفرمود اباذر است ، وقتى نزدیکتر شد دیدند اوست پیغمبر فرمود (ادر کوه بالماء فانه عطشان ) زود به اباذر آب دهید که تشنه است . خدمت پیغمبر صلى الله علیه و آله و سلم که رسید آنجناب مشاهده نمود که آفتابه اباذر آب دارد، فرمود: تو با خود آب داشتى و تشنه بودى ؟!
عرض کرد: آرى یا رسول الله ، پدر و مادرم فدایت ! در بین راه بمحلى رسیدم مقدارى آب باران روى سنگى جمع شده بود، همین که نوشیدم دیدم آبى خوشگوار و سرد است آفتابه را پر آب کرده با خود گفتم این آب را نمى آشامم تا اینکه پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم بیاشامدش