سال هشتم هجرى جنگ موته پیش آمد وقتى پیغمبر اکرم صلى الله علیه و آله و سلم سپاه مسلمین را عرض داد سه هزار مرد جنگى بودند: علم را بدست جعفر بن ابیطالب سپرد و او را سپهدار نمود. فرمود اگر براى جعفر پیش آمدى شد علم را زید بن حارثه بردارد، او نیز اگر دچار حادثه اى گشت پرچم در اختیار عبدالله بن رواحه باشد. بعد از عبدالله مسلمانان مختارند هر کس را که خواستند امیرلشگر نمایند. آنگاه دستورات دیگرى داده با آنها وداع نمود، لشگر حرکت کرد.
زید بن ارقم یتیمى بود که در دامن عبدالله من رواحه پرورش مى یافت ، در این سفر همراه عبدالله بود و ردیف او در پشت شترش جاى داشت . زید میگوید روزى در بین راه عبدالله با خود چند بیت از شعرهایش را خواند از آن اشعار بوى شهادت استشمام میشد.
زید گفت این اشعار را که شنیدم نتوانستم خوددارى کنم ، با صداى بلند شروع به گریه کردم بطوریکه صدایم خشن شد. عبدالله با عصبانیت (بنا به نقل طبرى تازیانه اى بر من زد) و گفت ما علیک یا لکع ان یرزقنى الله الشهاده فاستریح من الدنیا و همومها و احزانها و احداثها و ترجع انت بین شعبتى الرحل ) ترا چه مى شود! اگر خداوند شهادت را روزى من فرماید و از ناراحتى و غم و اندوه و گرفتاریهاى دنیا آسوده شوم ، و تو به سوى قبیله برگردى ؟ در این هنگام از شتر بزیر آمد، نماز خواند از خداوند درخواست کرد بشرف شهادت فایر گردد. براى رسیدن باین آرزو زارى و تضرع فراوانى نمود، آنگاه به من گفت : خداوند حاجت مرا برآورد و شهادت نصیبم خواهد شد. از جاى حرکت کرده سوار شد و با لشگریان همراه گردید.
بعد از شهادت جعفر بن ابیطالب - ره - پرچم را عبدالله بن رواحه برداشت سه روز بگرسنگى بسر برده بود. پسر عمویش مقدارى گوشت باو داد. همینکه بدهان گذاشت یادش از شهادت جعفر آمد. از دهن بیرون انداخته گفت :
اى نفس ! بعد از جعفر هنوز زنده هستى . مشغول پیکار گردید. هنوز در نفسش تردیدى داشت . ابتدا جنگى درونى و در دل کرد و نفس را آماده شهادت نمود. پس از آن حمله کرد در این گیر و دار ضربتى بر یک انگشتش وارد شد. عبدلله از اسب پیاده شد انگشت را زیر پا نهاده کشید تا جدا گشت .
آنگاه به خود گفت اى نفس ! زن را طلاق دادم غلامان را آزاد کردم باغ و بوستان را برسول خدا بخشیدم . اینک در این جهان چیزى ندارى چرا از شهادت گریزانى ؟ دل بر شهادت نهاد. بقلبى آکنده از ایمان حمله بر کفار نمود. بالاخره از اسب پیاده شد و شروع به نبرد کرد آنقدر دلاورى نمود تا شهید شد