قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

منصور عمار و قاضى بغداد

منصور عمار از رهگذرى که سراى قاضى بغداد در آن بود عبور میکرد. در خانه باز بود. منصور جلو در ایستاد و بدرون منزل نظرى افکند. دید سرائى است بس وسیع و مجلل . داخل منزل شد و تمام قسمتهاى آنرا با دقت نگاه کرد. توجه منصور به اطاقهاى مفروش ، ظروف عالى ، غلامان و خدمتگزاران متعدد جلب شد و حیرت زده آنهمه خودآرائى و تجمل را نگریست سپس آب وضو خواست . یکى از غلامان آفتابه بزرگى را پر کرد و نزد او برد. منصور در نقطه اى که قاضى بغداد میدید نشست و آغاز وضو نمود ولى دستها را از بازو شست و پاها را از زانو. قاضى گفت اى منصور این چه اسراف است که میکنى و چرا اینهمه آب را بهدر میدهى ؟ منصور گفت اى قاضى تو که زیاده روى در آب مباح را اسراف میخوانى درباره این سرا و بوستان با این همه تجمل و اسباب که خدا میداند پول آنها از کجا آمده است چه میگوئى ، آیا اسراف نیست ؟ تو که احتیاجاتت با یک منزل کوچک و دو خدمتگزار برآورده میشود چرا اینقدر زیاده روى میکنى و اینهمه و بال را بردوش میکشى ؟ قاضى از سخن منصور بخود آمد، از عیب اخلاقى خویش آگاه شد، زندگى آمیخته به اسراف را بر هم زد، و از آن پس ‍ روش معتدلى در پیش گرفت .