پس از گذشت دهها سال از عصر جاهلیت ، زمانى کوفه دچار قحطى گردید و مردم به مضیقه افتادند. یکى از روزها (غالب ) پدر فرزدق شاعر که رئیس قبیله بنى تمیم بود براى غذاى خانواده خود شترى کشت و طعام زیادى تهیه کرد، چند ظرف غذا براى افراد قبیله خود فرستاد و یک ظرف هم براى سحیم بن وثیل رئیس قبیله بنى ریاح . سحیم از عمل غالب ، سخت خشمگین شد و آنرا هتک خود پنداشت بهمین جهت ظرف غذا را بزمین ریخت و آورنده غذا را کتک زد و گفت من نیازى بطعام غالب ندارم و اکنون که او شترى کشته من نیز چنین میکنم و شترى کشت . بر اثر اینکار بین آن دو رقابت آغاز گردید فرداى آنروز غالب دو شتر کشت و سحیم نیز دو شتر. روز سوم غالب سه شتر کشت و سحیم هم سه شتر، روز چهارم غالب صد شتر کشت و سحیم که آن تعداد شتر در اختیار نداشت آنروز حتى یک شتر هم نکشت ولى از این شکست و عقب نشینى ناراحت شد و آنرا بدل گرفت تا فرصت مناسبى فرا رسد و آن شکست را جبران نماید.
دوران قحطى سپرى شد و وضع مردم کوفه بحال عادى برگشت ، در یکى از روزها کسانى از قبیله بنى ریاح ، به سحیم گفتند تو با عملت ما را دچار ننگ و بدنامى کردى . چرا آنروز همانند غالب صد شتر نکشتى ما حاضر بودیم بجاى هر یک شتر به شما دو شتر بدهیم . ما عذر آورد که آنروز شترهاى من در بیابانها پراکنده بودند و صد شتر در دسترس نداشتم . سپس یک روز سیصد شتر کشت و در اختیار عموم قرار داد و اعلام نمود تمام مردم و همه خانواده ها میتوانند رایگان از گوشت شترها استفاده کنند و هر قدر میخواهند ببرند و براى خود غذا تهیه نمایند.
این قضیه در زمان حکومت على علیه السلام اتفاق افتاد و درباره حلیت گوشت شترها استفاء شد. آنحضرت به حرمت آنها حکم داد و فرمود این شترها را براى تاءمین غذا و رفع نیاز مردم نکشته اند بلکه مقصود از اینکار تنها مفاخره و مباهاة بوده است . بر اثر این حکم شرعى ، مردم مسلمان از بردن و خوردن آن گوشتها خوددارى کردند، لاشه شترها را در مرکز زباله شهر کوفه انداختند و طعمه سگها، عقابها، کرکسها و دیگر پرندگان وحشى شد.