باید تلاش کنیم همان طور که حضرت عباس برای امام حسین علیهما السلام بوده، ما هم عباسِ امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف باشیم.
مرا بیاد جد غریبت مى اندازد، عبایش پینه بسته بود و این سادگى را در پوشش شما دیده ام، کفش های کهنه ات یاد آورکفشهاى کهنه ای اسیران کربلاست...
برای هر مسلمانی، پیشوایی است که باید از او پیروی کند و به نور او روشن شود. اینک بدان که پوشاک پیشوای تو در این دنیا، جامه ای پاره و پشمین و طعامش، خوراکی ناگوار و قرص نانی جوین است و پیوسته به اینها بسنده می کند.میگویند مرد آنقدر مقتدر است ک اشک , او را کوچک وضعیف جلوه میده!,
ای کاش مرد نیز آن اجازه رامیداشت , ای کاش میدانستند ک مرد نیز مانند زن جزیی از زیباییهای لطیف خلقت خداوند است , ک اشک هم میتواند او را زیبا مردانه تر جلوه دهد , میگویند مرد نباید مانند زنان ابرازات خود را آشکار و هویدا کند,! مگر وقتی زن به گریه می افتد , چگونه میشود ک مرد باید بحالش دلسوز و رئوف گردد ,
چرا اشک را جزیی از ضعفهای انسان بویژه مردان میدانیم,؟
مگر نه آنست ک انسان در اوج خوشحالی نمایه ای از نهادش سرچشمه میگیرد ک تمام ابرازات او را در یک قطره بنام اشک میتوان درک و فهمید ,
ابرازت چه مردانه , چه زنانه , اشک را نیاز دارند , قدرت بیان اشک باعث تسلیم شدن در برابر تمام احساسات و عواطفت میشود , باعث میشود ک تو قدرت خود را در مسحور کردن عواطف به اوج برسانی , همان قدرتی ک به اشتباه میگویند اسلحه ی زنانه...
مرد نیز میتواند اشک بریزد اما کجا؟برای چه کسی؟ و برای چه دلیل؟ مهم است , ک اگر غیر از آن باشد , مرد نباید گریه کند.
اشک مرد را باید کسی ببیند ک درک گریه ی مردانه را داشته باشد ,
تفکرش از مردانه بودن نه آن موی پشت لب مرد باشد , نه آن صدای بلند و اندام تنومند مردباشد , نه آن ضمختی دستهایی باشد ک از فرط کار سخت روزانه دیگر نتوان آن را به صورت لطیف زن کشید , نه آن مردی ک از شدت خستگی , درماندگی فقر روزگار دیگر نای هم آغوشی را نداشته باشد ,
و نه آن مردی ک...
آری این مردانند ک اگر مرد باشی و پای صحبت دلش بنشینی اشکت را به دلسوزی چشمانش ک مبادا آهش سر ریز شود قربانی هق هقش میکنی , مردان همیشه سایه گستر بودند , همیشه تکیه گاه و ستون استوار زندگی بوده اند , مردان همیشه مرد آینده ی عشقشان بوده اند , اما ک چرا اشک نریزنند؟..
مردان با این جمله زشت وسخت و فرو رفته میشوند...
به آنجایی میرسند ک دیگر کسی را یارای همدردیشان نمیجویند , و خود به حال خود گریان و لرزان میشوند , و از بیم حضور اشکشان , سکوت و تنهایی را بیشتر از آغوش همدرد , دوست دارند ,
آن نیمه شبان , آن گوشه های عزلت , و آن لحظه های ناب خود را بهتر از آن آغوش غنیمت میشمارند ,
آری قدری بحال آن مرد باید بجای او گریست کمی تامل و تعمقش کرد , او هم دلی دارد سرشار از اشکها و ناله های درد آور روزگار ,
او هم میتواند بیمار و درمانده شود , پس کمی باید به او اجازه ی اشکش را بدهیم , او برای فقر مالی زندگیش بگرید ,
یک دقیقه سکوت میکنیم به احترام پیرمردی ک در اغوش همسرش در حسرت نداشتن توان خرید دارویی فوت کرد.