قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

سخنان آیت الله احدی درباره دیدار مقام معظم رهبری با امام زمان عج

مطلبی را به شما عرض میکنم شاید نشنیده باشید .جناب آقای صدیقی شب فاطمیه روی منبر در بیت ایشان (بیت رهبری) که آقای رییس جمهور نشسته بود،آقای هاشمی بود ، سران مملکتی بودند ، قوه قضاییه ، همه بودند.آقای صدیقی روی منبر این مطلب را گفتو آن را نتوانست تمام کند .همین که خواست تمام کند فریاد گریه جمعیت و حضار بلند شد .

دیدند این جمعیت بسوی آقا دارند حمله میکنند که به عنوان تبرک به ایشان دست بزنند .آقا را بردند و دیگر نتوانستند جمعیت را اداره کنند .

وآن مطلب این بود :

 

ادامه مطلب ...

خاطراتی از مراودات آیت‌الله خامنه‌ای و استاد شهریار

حضرت آیت‌الله خامنه‌ای طبق اظهارات خود و با توجه به ذوق ادبی‌شان، از اوائل جوانی و دوران تحصیل در مشهد مقدس با آثار مرحوم استاد حکیم شهریار آشنایی داشته‌اند. نخست این‌که شهریار در سال‌های ۱۳۱۰ تا ۱۳۱۴ که دوران تبعید خود را در خراسان سپری می‌کردند، با أجلّه‌ی شاعران خراسان مانند مرحوم نوید، محمود فرخ، گلشن آزادی و غیره معاشر بودند.
از همین جهت است که مراودات آیت‌الله خامنه‌ای با أعاظم شعرای مشهد که خود از مداومان انجمن‌های شاخص ادبی مشهد بودند، مزید بر آشنایی ایشان با احوال و آثار شهریار می‌شد. یک بار معظم‌له در دوران ریاست‌جمهوری فرمودند که حین فراغت از دراسات و مباحثات، گاه کنار حوض مدرسه‌ی علمیه‌ی مشهد اشعاری از شهریار را (مخصوصاً «علی ای همای رحمت» را نام بردند) با خود زمزمه می‌کرده‌اند و حتی یادم است که فرمودند معمولاً آن غزل را در دستگاه همایون ترنم می‌کرده‌اند.
 
ادامه مطلب ...

حضور قلب در نماز

خاطرات امام خامنه ای http://ghafase.blogsky.comاز حجت الاسلام  و المسلمین راشد یزدی (مشهد) نقل است که موقعی که در ایرانشهر در محضر آیت الله خامنه ای در تبعید بودم. روزی عده ای از علما از قم برای ملاقات ایشان آمده بودند. وقت نماز همه برای اقامه نماز جماعت به امامت معظم له آماده شدند. همانطور که نماز جکاعت برپا بود. ناگهان بزغاله ای وارد اتاق شد و شروع کرد به این طرف و آن طرف پریدن و در آخر سجاده یکی از نمازگزاران را برداشت و با خود برد.
چند نفر از نمازگزاران به کلی آرامش شان به هم خورد و خندیدند که یکی از آنها من بودم و از خنده ما دیگران نیز به غیر از حضرت آیت الله خامنه ای خندیدند. ولی آقا نمازشان را بدون هیچگونه حرکت اضافی به پایان رساندند.
بعد از نماز از آقا پرسیدم که شما چطور توانستید نمازتان را ادامه دهید؟ آقا فرمودند: در مورد چی عرض کردم به خاطر بزغاله ای که وارد اتاق شده بود آقا فرمود: ذره ای از این جریان را متوجه نشدم

خاطره شهید شوشتری از رهبر انقلاب

یک روز صبح دیدم که دو سه نفر نظامی اطراف خاکریز ما می چرخند و دشمن را برانداز می کنند و لباس ارتشی تنشان بود. نزدیک طلوع آفتاب بود که شخصی دوان دوان به سنگر آمد و گفت آقا دارند به سنگر شما می آیند، گفتم چه کسی؟ گفتند آقای خامنه‌ای.
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجت الاسلام مجتبی ذوالنوری را همه فرماندهان جنگ می شناسند، روحانی فعالی که از همان روزهای ابتدایی جنگ طلاب را ساماندهی می کرد و به جبهه ها می برد، هرچند امروز بخاطر مشغله های زیاد فرصت خاطره گویی ندارد ولی خاطراتش و چیزهایی که از ناگفته های جنگ می داند می تواند بسیاری از سوالات را پاسخ دهد.
آقا دارند به سنگر شما می آیند
شهید شوشتری می گفت اوایل جنگ اطراف اهواز محوری دست من بود. یک روز صبح دیدم که دو سه نفر نظامی اطراف خاکریز ما می چرخند و دشمن را برانداز می کنند و لباس ارتشی تنشان بود. یکی از آنها قد رشید و لاغری داشت و اسلحه ای روی کمرش و لباس ارتشی تنش بود و دو نفر دیگر اطراف او بودند. نزدیک طلوع آفتاب بود که شخصی دوان دوان به سنگر آمد و گفت آقا دارند به سنگر شما می آیند، گفتم چه کسی؟ گفت آقای خامنه‌ای.
خاطره شهید شوشتری از رهبر انقلاب GHAFASE.BLOGSKY.COM
آقا تشریف آوردند داخل و بعد از احوال پرسی گفتند طرح شما برای اینجا چیست؟ طرحم را ارائه دادم و آقا چند ایراد جدی به طرح گرفتند، بعد نقاط ضعف و قوت طرح را برای من تبیین کردند. بعد هم گفتند من در خدمت حضرت امام از طرح شما و این ایده دفاع خواهم کرد.
سردار شهید شوشتری می گفت وقتی بنی صدر آمده بود دزفول و اندیمشک، من یک صبح تا ظهر پشت در اتاقش منتظر ماندم، نگهبان عزیز ارتشی خجالت می کشید مستقیم بگوید بنی صدر تحویلت نمی گیرد، تا ظهر ماندیم تا اینکه با شرمندگی گفت برادر پاسدار! آقای بنی صدر گفته اند من می گویم در خوزستان نباید بمانیم، آقای شوشتری برای یک گوشه اش طرح آورده و من حوصله شنیدن این اراجیف را ندارم. در نتیجه من مأیوس شدم و برگشتم. مقام معظم رهبری وقتی به من گفتند طرح شما برای اینجا چیست انگار دنیا را به من دادند.
منبع: جانباز نیوز

خاطره زیبای رهبری از روزهای جنگ

خاطره زیبای رهبری از روزهای جنگدر روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنى‌صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث می کردیم، مشورت می کردیم. نظامى‌ها هم بودند. بعد یکى از نظامى‌ها آمد کنار من، گفت...
پایگاه اطلاع‌رسانی رهبر انقلاب، خاطره‌ی حضرت آیت‌الله خامنه‌ای از امام خمینی رحمه‌الله را درباره اعتماد ایشان به وعده‌ی الهی منتشر کرد. این بیانات در سال 88 و در دیدار اعضای سپاه حفاظت ولی‌امر بیان شده بود:
در روزهاى سوم چهارم جنگ بود، توى اتاق جنگ ستاد مشترک، همه جمع بودیم؛ بنده هم بودم، مسئولین کشور؛ رئیس جمهور، نخست وزیر - آن وقت رئیس جمهور بنى‌صدر بود، نخست وزیر هم مرحوم رجائى بود - چند نفرى از نمایندگان مجلس و غیره، همه آنجا جمع بودیم، داشتیم بحث می کردیم، مشورت می کردیم. نظامى‌ها هم بودند. بعد یکى از نظامى‌ها آمد کنار من، گفت: این دوستان توى اتاق دیگر، یک کار خصوصى با شما دارند. من پا شدم رفتم پیش آنها. مرحوم فکورى بود، مرحوم فلاحى بود - اینهائى که یادم است - دو سه نفر دیگر هم بودند. نشستیم، گفتیم: کارتان چیست؟ گفتند: ببینید آقا! - یک کاغذى در آوردند. این کاغذ را من عیناً الان دارم توى یادداشتها نگه داشته‌ام که خط آن برادران عزیز ما بود - هواپیماهاى ما اینهاست؛ مثلاً اف  5، اف 4، نمی دانم سى 130، چى، چى، انواع هواپیماهاى نظامىِ ترابرى و جنگى؛ هفت هشت ده نوع نوشته بودند. بعد نوشته بودند از این نوع هواپیما، مثلاً ما ده تا آماده‌ به کار داریم که تا فلان روز آمادگى‌اش تمام می شود. اینها قطعه‌هاى زودْتعویض دارند - در هواپیماها قطعه‌‌هائى هست که در هر بار پرواز یا دو بار پرواز باید عوض بشود – می گفتند ما این قطعه‌ها را نداریم. بنابراین مثلاً تا ظرف پنج روز یا ده روز این نوع هواپیما پایان می پذیرد؛ دیگر کأنه نداریم. تا دوازده روز این نوع دیگر تمام می شود؛ تا چهارده پانزده روز، این نوع دیگر تمام می شود. بیشترینش سى 130 بود.
من هم از شما چه پنهان، توى دلم یک قدرى حقیقتاً خالى شد! گفتیم عجب، واقعاً هواپیما نباشد، چه کار کنیم! او دارد با هواپیماهاى روسى مرتباً مى‌آید. حالا خلبان هایش عرضه‌ى خلبان هاى ما را نداشتند، اما حجم کار زیاد بود. همین طور پشت سر هم مى‌آمدند؛ انواع کلاس هاى گوناگون میگ داشتند.

ادامه مطلب ...

روایتی جالب از گفتگوی صفار هرندی و رهبر انقلاب

روایتی جالب از گفتگوی صفار هرندی و رهبر انقلاب مثل مقداد، چشم در چشم مولا داریم
محمد حسین صفار هرندی وزیر سابق ارشاد و مشاور فرهنگی فرمانده کل سپاه چندی پیش در جلسه رونمائی از کتاب معارف انقلاب به روایت گفتگوئی میان خود و رهبر معظم انقلاب پرداخت که شنیدنی و درس آموز است: در یکی از دیدارهائی که همراه چند نفر از خواص خدمت رهبر انقلاب رسیده بودیم،خدمت آقا عرض کردم در جلسات پرسش و پاسخ دانشگاه‌ها و در مواجهه با جوانان، عمدتا این سؤال از سوی این عزیزان مطرح است که در برابر وقایع ریز و درشت که دل‌ها را می‌لرزاند تکلیف ما چیست؟ ما جوابی می‌دهیم که می‌خواهیم اینجا عرض کنم و نظر حضرتعالی را دریافت کنم.
پاسخ ما اینست که بهترین راه یادآوری ماجرای روزهای پس از رحلت پیامبر و حادثة تلخ هجوم به خانة نبوت و یادآوری لحظاتی است که مولا را به بند کشیدند و می‌خواستند به اجبار پای بیعت ببرند در میان یاران مولا که دست به شمشیر برده بودند کسی مثل مقداد وجود دارد که رفتار او درس ماست. وقتی امام علی(علیه‌السلام) با اشاره‌ای فرمود که الان وقتش نیست و شمشیرها را غلاف کنید همه شمشیرها به غلاف برگشت اما فرق مقداد آن بود که همزمان با غلاف کردن، دست بر قبضه داشت و چشم در چشم مولا داشت تا مبادا لحظه‌ای ولی‌ امر اراده کند و او غفلت کند و آماده جانفشانی نباشد.
در این لحظه مقام معظم رهبری با لبخندی متین فرمودند: حالا که بسیاری نمی‌توانند چشم در چشم ولی داشته باشند چه باید بکنند؟ حالا الان که افراد نمی‌توانند کنار امام خود باشند چه باید بکنند؟ و خودشان پاسخ فرمودند:
این مشکل را با بصیرت می‌شود حل کرد. این همان چیزی است که بارها گفته‌ام؛ به جوانان کلید رازگشا و معیاری بدهید که در هر لحظه از عمر سیاسی اجتماعی خود تکلیف خود را بدانند و تشخیص تکلیف در لحظه‌های دشوار انتخاب با استناد به معارف ناب امام و انقلاب میسّر است.با بصیرت می شود نظر ولی و امام را فهمید و انگار که چشم در چشم او دارید.
منبع : خبرگزاری شبستان

مصاحبه ای دیده نشده از همسر رهبر فرزانه انقلاب

مصاحبه ای دیده نشده از همسر رهبر فرزانه انقلاب نظر همسر مقام معظم رهبری درباره حجاب، خانه داری و تجملات

به نظر من بهترین پوشش برای خارج از منزل،چادر،میباشد البته شرعا پوشیدن انواع دیگر پوشش در صورتی که بدن را کامل بپوشاند و جذب و تنگ نباشد اشکالی ندارد.اما به طور کلی چادر ترجیح دارد.اگرچه معمولا خسته از کار روزانه می باشند اما سعی دارند تا جو خانه را از مشکلات محیط کارشان به دور نگهدارند.

سالهاست که ما اشیای تجملاتی را به خانه مان راه نداده ایم.زیبایی خوب است اما نباید خودمان را درگیرزندگی تجملاتی بکنیم.ما در خانه مان دکوراسیون به معنای متداول آن،فرشها و پرده های قیمتی،مبلمان و غیره نداریم.

سرویس فرهنگی پایگاه 598، متنی که در ادامه می آید مصاحبه با همسر مکرمه مقام معظم رهبری حضرت آیت الله خامنه ای می باشد. که برگرفته از مجله محجوبه که نشریه ای خانوادگی، فرهنگی و اجتماعی ویژه بانوان به زبان انگلیسی برای خارج از کشور می باشد. این مصاحبه در سال 1372 چاپ و منتشر شده و به وسیله خانم شیلا مالکی دیزجی به فارسی برگردانده شده است. این مجله که توسط بنیاد اندیشه اسلامی وابسته به سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی منتشر می شود در پی آن است که الگویی جامع از شخصیت و جایگاه زن ارائه دهد و با کجروی ها و برداشت های نادرست از مقام و منزلت زن مقابله کند و حقوق و تکالیف زنان در سالم سازی جامعه بشری و نظام حقوق اسلام در زمینه حقوق زن و خانواده معرفی و بیان نماید.
لطفا کمی از دوران مدرسه تان برای ما بگوئید:
من خاطرات روشنی از دوران مدرسه ام از جمله معلم فرزانه قرآنم،خانم پور رنجبر دارم که گویا اخیراً به رحمت ایزدی پیوسته اند این خانم محترم و متین معلم قرآن ما بود.آن روزها لباس او منحصر به فرد بود.گرچه چادر سرش نمیکرد اما حجاب کامل اسلامی داشت.مقنعه بلند او تا کمرش می رسید این خانم شیوه ابداعی ویژه ای در تدریس قرآن داشت.چهره اش که مملو از متانت و وقار بود هنوز جلوی چشمانم هست و هرگز نمیتوانم فراموشش کنم.
شما چطور با همسرتان آشنا شدید؟
من در سال 1343با ایشان ازدواج کردم، البته این ازواج همانطور که در خانواده مذهبی آن زمان مرسوم بود، صورت گرفت به این ترتیب که مادر ایشان برای خواستگاری به منزل ما آمدند و بعد از مباحثات معمول مراسم ازدواج انجام شد.
شما چند فرزند دارید؟
ما چهار پسر و دو دختر داریم.همه پسرانمان قبل از انقلاب و دختران مان بعد از انقلاب(انقلاب اسلامی ایران) به دنیا آمدند.

ادامه مطلب ...

سیدى نورانى را در محراب مى بیند

سیدى نورانى را در محراب مى بیند   ghafase.blogsky.comحجت الاسلام و المسلمین ایزد پناه یکى از شاگردان مقام معظم رهبرى در مشهد مقدس درباره انتخاب معظم له براى اقامه نماز جماعت در مسجد کرامت مى گوید: مشهور بود که آقاى کرامت پس از ساختن مسجد که از موقعیت خاصى برخوردار بود در پى امام جماعتى بود.
شبى در خواب مى بیند که جماعتى عظیم در مسجد برگزار شده و مرحوم آیت الله حاج آقا حسین قمى و برخى از علماى دیگر در صف اول جماعت قرار گرفته اند. تعجب کرده به محراب نگاه مى کند.
سیدى نورانى را در محراب مى بیند، که فرداى آن روز با آیت الله خامنه اى آشنا شده و از ایشان دعوت به نماز در مسجد مى کند.
حجت الاسلام ایزد پناه درباره شرایط خاص و روح وصف ناپذیرى که در مسجد کرامت حاکم بود، مى گوید: ایشان در مسجد کرامت نماز جماعت مى خواندند. جمعیتى عظیم از دانشگاهیان ، بازاریان و طلاب در این شرکت مى کردند. پر رونق ترین مساجد آن روز مشهد، به پایه این مسجد نمى رسید، آن هم جمعیتى که بیشتر آنان ، جوانان و تحصیل کرده ها بودند. ایشان همگان را به نماز توجه مى دادند و و تشنگان معارف ناب محمدى (ص ) را سرمست مى کردند.
حالت خاص و روح وصف ناپذیرى بر آن مسجد حاکم بود.
گردآور: قفسه
منبع: گلهای باغ خاطره

شما زنده باشید

شما زنده باشید   ghafase.blogsky.com
یک بار در یک مسافرتى که من داشتم ، بعد از این که سخنرانى امام تمام شد خواستم بروم ماشین سوار شوم ، پاسدارها که ایستاده بودند تا مردم نیایند نزدیک ، من دیدم یک خانمى از پشت سر پاسدارها خطاب به من حرف مى زند، من گفتم راه را باز کنید این خانم بیاید ببینم چه مى گوید؟ وقتى آمد جلو گفت :
به امام از قول من بگو بچه ام دست دشمن اسیر بود و اخیرا به من خبر دادند او را شهید کرده اند، از قول من به امام بگو فداى سرتان ، شما زنده باشید، من حاضرم بچه هاى دیگرم نیز در این راه شهید شوند. وقتى آمدم تهران رفتم خدمت امام ، در ملاقات با ایشان فراموش کردم این نکته را بگویم ، بعد که آمدم بیرون و به یادم آمد، به خودم گفتم : سزاوار نیست این پیغام مادر شهید را من نرسانم . به آن برادرهایى که در بیت بودند، گفتم ، من یک کلمه را فراموش کردم خدمت امام بگویم ، امام از آن اطاق کوچک داشتند تشریف مى بردند داخل و در آستانه درب حیاط ایستاده بودند، گفتم من همین یک کلمه مى خواستم به شما بگویم ، که مادرى با این خصوصیات آمد این را گفت ، همین که حرف آن مادر شهید را شنید چهره امام در هم رفت و آن چنان اشکى از چشم ایشان ریخت که قلب مرا فشرد.
امام از اخلاص رزمندگانمان در جبهه ها و از فداکارى هاى خانواده ها شهدا، و معنویت و اخلاص مردم به هیجان مى آمد.
گردآور: قفسه
منبع: گلهای باغ خاطره

لباس کار سربازى به تنم بود

لباس کار سربازى به تنم بود  ghafase.blogsky.com
رهبر عزیز احساس امام راحل (رض ) را درباره پوشیدن لباس رزم توسط یک روحانى مى فرماید:
سال 59 که گاه به مناطق جنگى مى رفتم ،... هر دفعه هفته یى یک بار، براى نماز جمعه مى آمدم و از راه که مى رسیدم ، خدمت امام مى رفتم ... یک بار که خدمت ایشان رفته بودم ،... لباس کار سربازى به تنم بود. وقتى سوار هواپیما مى شدم که به این جا بیایم ، قبا مى پوشیدم و عمامه سدم مى گذاشتم و این لباس هم ، آن زیر مى ماند. یعنى لباسى نداشتم که عوض ‍ کنم و همان طورى هم ، خدمت امام مى رفتم .
ایشان ، وقتى که چشمشان به این لباس نظامى افتاد، تعبیرى کردند که احتمال مى دهم ، در جایى آن را نوشته باشم ... اجمالش یادم است . ایشان گفتند: این ،... مایه افتخار است که یک روحانى ، لباس رزم به تنش مى کند و این درست است و همان چیزى است که باید باشد... حقیقتش هم این است که روزى بود، لباس رزم را براى روحانى ، خلاف مروت ذکر مى کردند. در باب امام جماعت گفته اند که بایستى عادل باشد و کار خلاف عدالت و مروت نکند. از جمله کارهاى خلاف مروت که ذکر مى شد، این بود که یک نفر امام جماعت ، مثلا لباس نظامى بپوشد... و در ردیف کارهایى بود که مثلا کسى در بازار یا در ملاء عام مردم ، حرکت غیر محترمانه یى از او سر بزند.
گردآور: قفسه
منبع: گلهای باغ خاطره