ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
پسر مرضیه مثل آدم بزرگ هاست، ولی ادای آدم بزرگ ها را درنمی آورد. کارهای یک تازه نوجوان عاقل را می کند، ولی بازی های بچگانه را بلد نیست. مرضیه و شوهرش یادشان نمی آید، آخرین باری که پسرشان بازی کرده کی بوده. با هم سن و سال هایش قایم موشک و تفنگ بازی نمی کند. توپ بازی نمی کند. اهل وسطی و گانیه و لی لی نیست، حتی در مدرسه فوتبال بازی نمی کند. همه ی این ها به این معنی نیست که تنبل و بی تحرک است.
طناب می زند، بارفیکس می رود شنا می رود و می دود. پدرش می خواست برایش تخته پرس و دمبل و هالتر بخرد، اما پسر مرضیه دوست نداشت. می گفت وزنه زدن، خلاقیت ندارد. معتقد بود که در طناب زدن و دویدن خلاقیت بیشتری هست. پسر مرضیه درسش را خوب می خواند، تلویزیون نگاه نمی کند. به موقع می خوابد و صبح زود بیدار می شود. در مدرسه همه از او راضی اند . نقاشی می کشد و مجسمه می سازد. پسر مرضیه مثل آدم بزرگ هاست، ولی ادای آدم بزرگ ها را درنمی آورد. کارهای یک تازه نوجوان عاقل را می کند، ولی بازی های بچگانه را بلد نیست. با این که مثبت ترین دانش آموز مدرسه اش هست ولی هیچ کدام از بچه های نااهل و بی مزه ی کلاس و مدرسه، جرأت ندارند چیزی به او بگویند. نه شوخی، نه متلکی، نه تهدیدی.
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...
ادامه مطلب ...