قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه
قفسه

قفسه

پایگاه فرهنگی مذهبی قفسه

برهنگی گلشیفته و تصویری غلط از اخلاق ایرانی

گلشیفته از بازیگران مجرب  سینما از همان ابتدا تمایلات و ظاهر وی نشان دهنده شخصیت و عقاید وی  با پوشی نامناسب در نقش هایش به وضوح قابل مشاهده بود. بازی گلشیفته در سینمای غرب با آن وضع نامناسب نوعی بی حرمتی به زنان ایرانی شد، که جز خراب کردن منش زنان ایرانی چیزی در پی نداشت. بعد مدتها باز شاهد هنر نمایی خانم گلشیفته و آلت دست شدنش در سینمای غرب بودیم تا جایی که نقش یک رقاصه را باز می کند.
انتشار عکس نیمه برهنه گلشیفته فراهانی فارغ از تاویل های ایدئولوژیک و اخلاقی یا تقلیل گرایی سیاسی و جناحی، بدون آنکه آن را به غیرت ورزی و عبرت آموزی نسبت دهیم واجد دلالت های روانشناختی  از فرهنگ و منش ایرانی ماست و بلاتکلیفی جامعه ما حتی درقشر روشنفکر نسبت به حوزه خصوصی و حدود و ثغور آن، سکس و تجربه های زیسته شخصی و هر آنچه به فردیت آدمی مربوط می شود را نشان می دهد.
در واقع این اتفاق واقعیت های از لایه های درونی تر جامعه را برون فکنی کرده و ضمیر ناخوآگاه آن  را برملاء می کند. میل به تجسس وسرک کشیدن در حوزه خصوصی دیگران به ویژه افراد مشهورخاصه اگر در ارتباط با مسائل جنسی باشد و حکم اخلاقی صادر کردن درباره آن  به یک بیماری اخلاقی تبدیل شده که اپیدمی اجتماعی هم پیدا کرده و از یک حادثه گاه فاجعه می سازد. فارغ از هرگونه قضاوت اخلاقی درباره عملکرد گلشیفته یا  حواله کردن آن به یک نابهنجاری یا گژکارکردی اخلاقی در نسبت با بی اخلاقی هایی دیگری که در سطح جامعه مشاهده می شود چقدر وزن و اندازه دارد؟
حساسیت و واکنش نسبت به این اتفاق چه به عنوان موافق و چه مخالف چرا به چالش های اجتماعی دیگر تعمیم نمی یابد؟ آیا فقر و بیکاری و دروغ و ریاکاری و دزدی و تصاویری عریان که از بی اخلاقی و رفتارهای ضد انسانی در سطح جامعه می بینیم کمتر از این اتفاق است؟ جنسیت هم در این قضاوت بی تاثیر نیست. مثلا اگر یک بازیگر مرد نیمه عریان می شد با همین حجم از توجه مواجه بودیم؟ نگارنده اصلا نمیخواهد قضاوت کرده یا حکم اخلاقی صادر کند بلکه تاکید بر این واقعیت است که انتشار این عکس، تصویری از تناقض ها و پارادوکس های اخلاقی فرهنگی در جامعه ایران را بازنمایی کرده و عریان تر می کند. عکس عریان گلشیفته تصویر عریان خودشیفتگی و تضادهای اخلاقی ما را نیزمنعکس کرده و اینکه چه راحت درباره همه چیز دست به قضاوت اخلاقی می زنیم.
گاه واکنش هایی که در ارتباط با این اتفاقات صورت می گیرد غیر اخلاقی و غیر انسانی تر از عملی است که برچسب بی اخلاقی خورده است. نمونه اش همان بلایی است که بر سر زهرا میرابراهیمی درآوردیم. چرا مساله جنسی، و رفتارهای فردی به ویژه درباره زنان و دختران تا این حد به دغدغه عمومی و مشغله ذهنی بدل می شود؟ این میزان واکنش و حساسیت، نشانه تعهد اخلاقی در جامعه ماست یا بازنمایی تلویحی و نمادین از بحران اخلاقی؟ تجربه مدرنیته در ایران بیش از هرچیز با سردرگمی و بلاتکلیفی در حوزه اخلاق فردی و عمومی مواجه بوده و حرکت گلشیفته آن را عریان تر کرده است!

نتیجه وحشتناک جهاد جنسی+تصاویر

اخیراً در شبکه‌های اجتماعی تصاویر و خبرهایی منتشر می‌شود که حاکی از آن است که زنانی که فریب دروغ‌های مفتی‌های وهابی را خورده و به جهاد نکاح(!) در سوریه رفته‌اند و هر روز به همبستری یکی از تروریست‌ها برای شهوت‌رانی درمی‌آیند نوزادانی به وجود آمده‌اند که به محض زایمان مادران‌شان دفن می شوند و یا بدون هیچ مسؤولیتی در میان خرابه‌ای رها می‌شوند تا بمیرند.


بولتن نیوز:این نوزادان که حاصل ازدواج‌های زنان فریب‌خورده با تروریست‌های سوریه هستند اصلاً مشخص نیست متعلق به چه کسی است چون این زنان که برای جهاد نکاح به سوریه رفته‌اند روزانه توسط تروریست‌ها مورد سوءاستفاده جنسی قرار می‌گیرند و موازین شرع را رعایت نمی‌کنند و فقط برای هوس‌رانی تروریست‌ها آماده هر کاری هستند و خودشان را با کمترین بها در اختیار تروریست‌ها قرار می‌دهند.

نتیجه وحشتناک جهاد جنسی+تصاویر

  ادامه مطلب ...

شما زمینی نیستید، فرشته اید! پرستاری که در 11 عملیات حضور داشت

شما زمینی نیستید، فرشته اید! پرستاری که در 11 عملیات حضور داشتآی نرگس ها! شما با قامتی به هیبت فریاد، داغ هزاران جگر گوشه بر دل، چادر بر سر، با دل های شش گوشه تان در ساخل زیبا، طوفانی آفریدید که همه کبوتران، بی تابی کردند و چون چادرتان کفتتان گشت به فردای خود فهماندید که باید آزاد زیست و آزادگی را آموخت و ایت غفت، عصمت و عزت را به یاد سپرد و کامل بود چون مروارید و عاشق بود چون پرورانه ها!...
در ابتدا از خودتان بگوئید؟
زهرا حسین زاده، فرزند علی اصغر متولد فروردین 1321، تحصیلات را در تهران به پایان رساندم. در کلاس نهم، دوره بهیاری خواندم و به علت علاقه ای که داشتم در رشته پرستاری لیسانس گرفتم. به لطف پروردگار درخانواده ای متعهد به دنیا آمدم. دو خواهر بودیم مادرم خانه دار و بسیار فداکار بود. پدرم هینطور کارمند وزارت ارشاد بود. در سال 45 ازدواج کردم و ثمره آن یک دختر است که هم خودش و هم همسرش پزشک هستند. بعنوان پرستار در 11 عملیات حضور داشته و مجرمین را مداوا می کردم.
فالیتهای قبل از انقلابتان چه قبل از تشریف فرمائی امام (ره) و چه بعد از آن چه بود؟
در آن زمان با استفاده از رهنمودهای امام (ره) از طریق اعلامیه ها مطلع می شدم و در اکثر راهپیمایی ها شرکت می کردم.
از فعالیت هایتان در زمان دفاع مقدس صحبت کنبد. اقداماتتان در آن زمان چه بود؟
زمانی که آمریکا از جنگ داخلی نتیجه نگرفت با ایجاد تحریم اقتصادی و رواج  گرانی سعی در تغییر نگرش مردم داشت. ولی ما در مقابل این توطئه ها می ایستادیم و می گفتیم ما برای غذا و مسکن انقلای نکرده ایم بلکه برای استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی انتقلاب کرده ایم. هنگامی که جنگ شروع شد، خانواده جوانان را ابراهیم وار به قتلگاه می فرستادند تا دین زنده بماند و شرافت و مملکت از بین نرود چون اکثرا اولاد ذکور به جبهه ها اغزام می شدند و من نه پسری داشتم و نه برادری، بنابراین مدرک پرستاری سعادتی بود که توفیق خدمت به رزمنده های اسلام و محرومین را داشته باشیم.
از خاطراتتان از اعزام ها و حضورتان در جبهه برایمان صحبت کنید.
در آبادان هتلی بود که تبدیل به بیمارستان شده بود. 12نفر به عنوان پزشک و پرستار در آنجا مشغول بودیم. در آن روزها یادم هست به علت اینکه در اطلق عمل لباسم خونی شده بود و با وجود اینکه خوابگاه با اطاقعمل فاصله چندانی نداشت ولی به مدت 5 روز نتوانستم لباسم را عوض کنم فقط در هنگام نماز لباس خونیم را عوض می کردم. روزی یکی از خانم ها برای تلفن به اهواز رفته بود موقع بازگشت خربزه ای برای گروه اعزامی خریده بود با وجود اینکه حسرت میوه را به دل داشتیم ولی به قدری سرمان شلوغ بود که فرصت نکردیم از آن خربزه بخوریم تا اینکه خربزه فاسد شد و دورش انداختیم.
از روحیه رزمندگان اسلام برایمان بگویید:
شب قبل از پیروزی خرمشهر، ساعت 3شب فرصت کردم و در گوشه ای از راهرو دعای توسل را با دلی شکسته خوندام. با امید خوابیدم و نذر کردم اولین نفری باشم که شیرینی در بین رزمنده ها پخش کنم. فردای آن روز خرمشهر آزاد شد. رزمندگان شادی می کردند و من هم با دوربینم این لحظه ها را شکار می کردم صبح ساعت 8 از راننده خواستم برای ادای نذرم شیرینی بگیرد. می گفت اصلا شیرینی در قنادی ها نمانده بالاخره هر طور بود شیرینی تهیه کردیم و بین رزمندگان پخش نمودیم. رزمنده های مجروحی که شاهد اعمال ما بودند، بعد از رفتنشان نامه هایی می نوشتند که چکیده آن اینگونه است: شما فرشته اید، زمینی نیستید. شما زینب وار ایثار می کنید ما فکر می کردیم کار بزرگی می کنیم اما کار ما در مقابل شما هیچ است... البته مجروحی دیگر می گفت: من فکر می کردم اینجا که زخمی هستم غریبم، اما با وجود پرستارهای مادرانه شما ما احساس غربت نمی کنیم.
با آرزوی توفیق و سربلندی برای این خواهد گرامی
منبع: قفسه

انتظار خورشید ولایت

از پشت پنجره‏هاى سوخته و آفتاب‏ خورده به آن سوى کرانه‏ هاى نیلگون خیره شده ‏ام و به تو فکر می ‏کنم. تویى که از هزاران عشق و امید والاترى. تویى که آموزگار دشتستان عشقى. تویى که رمز رسیدن به اوج خدایى. تویى که شهدى به شیرینى یک دعایى و دفترچه خاطرات صبایى. تویى که بر زخم سرخ شقایق دوایى و بر آلاله دل شفایى. تویى که تفسیرى از قامت سبزه ‏هایى و تویى که معشوقى و باصفایى. بی صبرانه در انتظارت نشسته ‏ایم تا بیایى و با دستان ابراهیم گونه‏ ات بت هاى زور و تزویر را در بتکده نوین بشرى درهم‏کوبى و ننگها و نیرنگها را از جامعه بزدایى. اى سفیر ثانیه‏ هاى عبور: بیا و سوار بر صاعقه ‏ها، کوچه ‏باغ دیده‏ هایمان را چراغانى کن. بیا و به ما بیاموز که چگونه فضاى دستانمان را پناه نسترن‏ هاى غریب کنیم و به ما بیاموز که چگونه مرهم زخم‏هاى پرستو باشیم و دلمان را سنگ‏ صبور بلبل کنیم. بیا و به ما بیاموز که چگونه تک ه‏اى از سرزمین عشق را میان گامهاى قنارى ‏ها قسمت کنیم و چگونه با محبّت خانه بسازیم و یک اتاقش را به یاس‏هاى خوشبو دهیم. ما سرشار از حسّى غریبیم که: خواهى آمد. تو که آدینه‏اى سبزپوشى و مظهر امّید نیلوفران خاکى.
گوش کن! گوش کن صداى العطش خاک را، کویر تشنه است. گوش کن صداى دلهاى خسته را، عاشقان منتظرند. نگاه کن! نگاه کن و ببین که ذوالجناح عدالت تنهاست. کجاست ذوالفقار که هنوز هم دشمنان از برق نگاهش به خود می ‏پیچند. تو را به جان هر چه عاشق توست قسم! قدم بگذار روى کوچه‏ هاى قلب ویرانمان. ما در حسرت دیدار چشمانت روبه پایانیم.
برگرد و غیبتت را به پایان برتا نیایى بغضِ فضا برطرف نمی ‏شود. تو بی ‏آنکه فکر غربت چشمان ما باشى، نمی ‏دانیم چرا، تا کى، براى چه؟ ولى رفتى و بعد از رفتنت باران چه معصومانه می ‏بارید! و بعد از رفتنت تا حال آسمان چشمانمان خیس باران شد. و بعد از رفتنت دریاچه بغضى کرد.
ما همه در انتظاریم، در انتظار فرجت.